اسم ( noun )
• (1) تعریف: a strong strap for securing a pack or saddle on an animal; girth.
• مشابه: girth
• مشابه: girth
• (2) تعریف: (informal) something simple or easy to do.
• متضاد: challenge
• مشابه: breeze, joke, snap
• متضاد: challenge
• مشابه: breeze, joke, snap
- This crossword puzzle is a cinch.
[ترجمه گوگل] این جدول کلمات متقاطع یک سینچ است
[ترجمه ترگمان] این جدول معما مثل آب خوردن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این جدول معما مثل آب خوردن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (informal) something sure to happen, or someone sure to carry out an expectation.
- It's a cinch our team will win the trophy.
[ترجمه گوگل] این شانسی است که تیم ما قهرمان خواهد شد
[ترجمه ترگمان] این چیزیه که تیم ما برنده جام خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این چیزیه که تیم ما برنده جام خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She's a cinch to win the election.
[ترجمه ابوالقاسم دباغان] او توی انتخابات راحت برنده میشه|
[ترجمه گوگل] او برای برنده شدن در انتخابات تلاش می کند[ترجمه ترگمان] او یک cinch برای برنده شدن در انتخابات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cinches, cinching, cinched
حالات: cinches, cinching, cinched
• (1) تعریف: to place a cinch on.
• (2) تعریف: (informal) to cause to be sure to happen; guarantee.
- All that extra practice cinched our victory.
[ترجمه گوگل] تمام آن تمرین اضافی باعث پیروزی ما شد
[ترجمه ترگمان] این همه تمرین اضافی پیروزی ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این همه تمرین اضافی پیروزی ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to attach or tighten securely.