صفت ( adjective )
مشتقات: churlishly (adv.), churlishness (n.)
مشتقات: churlishly (adv.), churlishness (n.)
• (1) تعریف: rude or vulgar in behavior or manner.
• مترادف: boorish, lowbred, uncouth, vulgar
• متضاد: courtly, polite, refined
• مشابه: barbaric, bearish, coarse, crabbed, crude, grouchy, ill-bred, ill-mannered, impolite, irascible, obnoxious, quarrelsome, rough, rude, surly
• مترادف: boorish, lowbred, uncouth, vulgar
• متضاد: courtly, polite, refined
• مشابه: barbaric, bearish, coarse, crabbed, crude, grouchy, ill-bred, ill-mannered, impolite, irascible, obnoxious, quarrelsome, rough, rude, surly
- Working as a cocktail waitress was lucrative but it meant enduring the often churlish behavior of drunken customers.
[ترجمه گوگل] کار کردن به عنوان پیشخدمت کوکتل سودآور بود، اما به معنای تحمل رفتار اغلب خشن مشتریان مست بود
[ترجمه ترگمان] کار کردن به عنوان یک پیشخدمت کوکتل پر سود بود، اما به این معنی بود که اغلب رفتار churlish برای مشتریان مست حفظ می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کار کردن به عنوان یک پیشخدمت کوکتل پر سود بود، اما به این معنی بود که اغلب رفتار churlish برای مشتریان مست حفظ می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: peasantlike.
• مترادف: provincial, rustic, uncultured
• متضاد: aristocratic, courtly, gentlemanly
• مشابه: agrarian, Arcadian, backwoods, boorish, coarse, countrified, down-home, homespun, pastoral, primitive, uncivil, unsophisticated
• مترادف: provincial, rustic, uncultured
• متضاد: aristocratic, courtly, gentlemanly
• مشابه: agrarian, Arcadian, backwoods, boorish, coarse, countrified, down-home, homespun, pastoral, primitive, uncivil, unsophisticated
- She thought herself too sophisticated to involve herself with a man she considered churlish and somewhat backward.
[ترجمه گوگل] او فکر میکرد که آنقدر پیچیدهتر از آن است که بتواند خود را با مردی درگیر کند که او آن را مرد و تا حدودی عقب مانده میدانست
[ترجمه ترگمان] خود را بیش از حد پیچیده می پنداشت که خود را با مردی درگیر کند که هرگز به آن فکر نکرده بود و تا حدی به عقب نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خود را بیش از حد پیچیده می پنداشت که خود را با مردی درگیر کند که هرگز به آن فکر نکرده بود و تا حدی به عقب نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: stingy; miserly.
• مترادف: miserly, penurious, stingy
• متضاد: generous, magnanimous
• مشابه: chary, cheap, niggardly, parsimonious, tightfisted
• مترادف: miserly, penurious, stingy
• متضاد: generous, magnanimous
• مشابه: chary, cheap, niggardly, parsimonious, tightfisted
- He was a wealthy but churlish man who spent little on his family and gave nothing to charity.
[ترجمه Edris nozari] او مردی ثروتمنداما دهاتی و رزیل بود که برای خانواده ش خرج کمی میکرد و هیچی به خیریه نمیداد|
[ترجمه گوگل] او مردی ثروتمند اما متشخص بود که خرج کمی برای خانواده اش می کرد و هیچ چیز به خیریه نمی داد[ترجمه ترگمان] او مرد ثروتمندی بود اما churlish که در خانواده اش زندگی می کرد و هیچ چیز را به صدقه نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید