chunky

/ˈt͡ʃəŋki//ˈt͡ʃʌŋki/

کوتاه و کلفت، خپله، ستبر سینه و عضلانی، دارای تکه های بزرگ، قلمبه سلمبه، خپله وچاق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: chunkier, chunkiest
مشتقات: chunkily (adv.), chunkiness (n.)
(1) تعریف: of thick or sturdy build; stocky.
مترادف: heavyset, stocky, stubby, thickset
متضاد: light, slight
مشابه: beefy, dumpy, fat, obese, portly, pudgy, squat, stout, thick

- I was a chunky little boy, but I became thin as a teenager.
[ترجمه ماهسا] من در کودکی پسر بچه تپلی بودم اما در نوجوانی لاغر شدم
|
[ترجمه گوگل] من پسر کوچکی بودم، اما در نوجوانی لاغر شدم
[ترجمه ترگمان] ، من یه پسر کوچولو خپله بودم ولی مثل یه نوجوون لاغر شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: full of chunks or lumps.
متضاد: smooth
مشابه: clumpy, dense, lumpy, thick

- I prefer the chunky potato salad.
[ترجمه شادی حامدی] ترجیح می دهم سالاد سیب زمینی دارای تکه های درشت باشد.
|
[ترجمه گوگل] من سالاد کلفت سیب زمینی را ترجیح می دهم
[ترجمه ترگمان] من سالاد سیب زمینی چاق را ترجیح می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. chunky pieces of meat
قطعات درشت گوشت

2. she has two chunky boys
او دو پسر خپله دارد.

3. Her taste in fiction was for chunky historical romances.
[ترجمه گوگل]ذوق او در داستان نویسی عاشقانه های تاریخی درشت بود
[ترجمه ترگمان]ذوق و سلیقه او در افسانه، برای رمان های تاریخی chunky بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The soprano was a chunky girl from California.
[ترجمه گوگل]سوپرانو، دختری تنومند اهل کالیفرنیا بود
[ترجمه ترگمان]سوپرانو یک دختر چاق از کالیفرنیا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I remember one time a little short, chunky white girl.
[ترجمه گوگل]من یک بار یک دختر کوچک قد کوتاه و درشت سفید را به یاد دارم
[ترجمه ترگمان]یادمه یه بار یه دختر قد کوتاه و خپله و چاق و چاق رو یادمه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. An old-fashioned analogue watch and a chunky bracelet on the right wrist might be observed through half-closed lids.
[ترجمه گوگل]یک ساعت آنالوگ قدیمی و یک دستبند درشت بر روی مچ دست راست را می توان از طریق درب های نیمه بسته مشاهده کرد
[ترجمه ترگمان]یک ساعت مچی قدیمی و یک دست بند تپل روی مچ دست راستش از میان پلک های نیم بسته دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Chunky Leaflets Spectrum are now publishing hand knitting pattern leaflets.
[ترجمه گوگل]گروه برگه های چاق در حال حاضر جزوه های الگوی بافتنی دستی را منتشر می کند
[ترجمه ترگمان]Chunky Leaflets Spectrum اکنون در حال انتشار برگه های یادداشت بافندگی دستی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Chunky long length bobble sweater, £26 in a variety of colours.
[ترجمه گوگل]ژاکت بابل قد بلند، 26 پوند در رنگ های مختلف
[ترجمه ترگمان]پلیور بلند مدت، ۲۶ پوند به رنگ های مختلف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Crossing chunky needles to transfer stitches just isn't possible.
[ترجمه گوگل]عبور از سوزن های درشت برای انتقال بخیه ها امکان پذیر نیست
[ترجمه ترگمان]انداختن سوزن های کلفت به منظور انتقال stitches ممکن نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some prefer a more chunky style with a greater resemblance to Burgundy.
[ترجمه گوگل]بعضی ها استایل درشت تر را با شباهت بیشتر به بورگوندی ترجیح می دهند
[ترجمه ترگمان]برخی از آن ها سبک chunky را با شباهت بیشتر به بور گونی ترجیح می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The flat, oblong tin was full of chunky rings, as dull as lead but interestingly shaped and bevelled.
[ترجمه گوگل]قلع مسطح و مستطیلی پر از حلقه‌های درشت بود، مثل سرب کسل‌کننده، اما شکل و اریب‌های جالبی داشت
[ترجمه ترگمان]این قوطی حلبی و مستطیلی بود که پر از انگشترهای خپله بود، مثل سرب سنگین اما جالب و جالب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They pulled the chunky torches from their holsters, and primed them for high output.
[ترجمه گوگل]آن‌ها مشعل‌های درشت را از غلاف‌هایشان بیرون کشیدند و آن‌ها را برای خروجی بالا آماده کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها مشعل چاق را از کیف holsters بیرون کشیدند و آن ها را برای خروجی بالا آماده کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He peeled off his T-shirt, revealing a chunky tanned torso that reeked of Lifebuoy soap.
[ترجمه گوگل]تی شرتش را جدا کرد و نیم تنه ای برنزه درشت که بوی صابون Lifebuoy می داد را نمایان کرد
[ترجمه ترگمان]پیراهنش را باز کرد و یک تنه چاق و چاق را آشکار کرد که بوی صابون Lifebuoy می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Both wore large chunky gold jewellery.
[ترجمه گوگل]هر دو جواهرات بزرگ طلایی به تن داشتند
[ترجمه ترگمان]هر دوی آن ها جواهر طلایی بزرگ و بزرگ به تن داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• stocky, thick, stout
a chunky person or thing is large and heavy.

پیشنهاد کاربران

۱. کوتاه. خپل ۲. کلفت
مثال:
a chunky sweater
یک ژاکت کلفت
مثال؛
I love my chunky thighs.
In a conversation about body diversity, someone might comment, “We need more representation of chunky bodies in the media. ”
A friend might playfully tease their friend by saying, “You’re looking extra chunky today!”
حجیم

چاق و چله
درشت و زکخت
بد ترکیب
بی قواره

بپرس