chubby

/ˈʧʌbi//ˈʧʌbi/

معنی: چاق، گوشتالو
معانی دیگر: چاق و چله، گرد و قلمبه، لمتر، گومبل، لنبه، تپل، خپله، پهن رخسار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: chubbier, chubbiest
مشتقات: chubbily (adv.), chubbiness (n.)
• : تعریف: plump and round.
مترادف: plump, round, rounded
متضاد: gaunt, lean, slim, thin
مشابه: ample, chunky, corpulent, curvaceous, curvy, dumpy, fat, fleshy, obese, overweight, portly, pudgy, pursy, rotund, stocky, stout, thickset, tubby, voluptuous, well-fed

- the chubby face of a baby
[ترجمه گوگل] صورت چاق یک نوزاد
[ترجمه ترگمان] چهره گوشتالو کودک،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چاق (صفت)
replete, fatty, fat, thick, blubbery, pursy, lob, beefy, tubby, obese, chubby, overweight, massy, pudgy, fattish, podgy

گوشتالو (صفت)
pursy, brawny, plump, corpulent, obese, chubby, rotund, fubsy, pulpy, pudgy, plumpish, podgy

انگلیسی به انگلیسی

• overweight, plump, fat
someone who is chubby is rather fat.

پیشنهاد کاربران

تپل ( بیشتر برای اشاره به بچه های کم سن و سال )
تپل معنی درسته یعنی کمی چاق . خپل و چاق معنی چاقی افراطی است که در این لغت درست نیستن.
with their chubby red cheeks
https://worldfolklore. net/index. php/2020/05/16/hansel - and - grethel/
لپ های گلی گوشتالو
Overweight - meaty - fat - plump
تپل - چاقالو - گامبو - خِپِل - لپو
تپل
چاقالو
زن چاقالو
چاق و خپل
Eg: a chubby cat.
یه گربه چاق و خپل
چاق واژه ای ترکی است و chubby برگرفته شده از ترکی است!
معنی: خپل، کُپُل ( تُپُل ) ، گامبو و. . .

بپرس