chopping

/ˈt͡ʃɑːpɪŋ//ˈt͡ʃɒpɪŋ/

معنی: سفت
معانی دیگر: پرتکان

جمله های نمونه

1. his repeated chopping and changing has confused me
تغییر مشی مکرر او مرا گیج کرده است.

2. he found an outlet for his anger in chopping wood
با هیزم شکنی خشم خود را فرو می نشاند.

3. William was chopping wood for fire.
[ترجمه گوگل]ویلیام در حال خرد کردن هیزم برای آتش بود
[ترجمه ترگمان]و یلی ام برای آتش هیزم خرد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Chopping boards can be a source of cross-contamination.
[ترجمه گوگل]تخته های خردکن می تواند منبع آلودگی متقاطع باشد
[ترجمه ترگمان]تخته های ساخته شده می توانند منبع آلودگی متقابل باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I always cry when I'm chopping onions.
[ترجمه گوگل]من همیشه وقتی پیاز را خرد می کنم گریه می کنم
[ترجمه ترگمان]من همیشه وقتی دارم خرد خرد می کنم گریه می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was chopping logs for firewood.
[ترجمه گوگل]داشت کنده های چوب را برای هیزم خرد می کرد
[ترجمه ترگمان]داشت هیزم برای هیزم خرد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was preparing fodder, chopping finely and mixing thoroughly.
[ترجمه گوگل]او در حال تهیه علوفه بود، ریز خرد می کرد و کاملاً مخلوط می کرد
[ترجمه ترگمان]او خود را آماده کرده بود که علوفه را خرد کند و خود را کام لا مخلوط کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I set myself the task of chopping up the firewood.
[ترجمه گوگل]من وظیفه ی خرد کردن هیزم را برای خودم گذاشتم
[ترجمه ترگمان]به خودم دستور دادم که هیزم ها را تکه تکه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Are you capable of chopping down that tree?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید آن درخت را قطع کنید؟
[ترجمه ترگمان]تو می تونی اون درخت رو خرد کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wear rubber gloves while chopping chillies as they can irritate the skin.
[ترجمه گوگل]هنگام خرد کردن فلفل از دستکش لاستیکی استفاده کنید زیرا ممکن است پوست را تحریک کند
[ترجمه ترگمان]از دستکش های پلاستیکی استفاده کنید در حالی که فلفل چیلی را در حال خرد کردن فلفل چیلی بپوشید چون آن ها می توانند پوست را تحریک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. You shouldn't keep chopping and changing like this; you'd better make up your mind right now!
[ترجمه گوگل]شما نباید اینگونه به خرد کردن و تغییر ادامه دهید بهتره همین الان تصمیمت رو بگیری
[ترجمه ترگمان]تو نباید به خرد کردن و تغییر دادن ادامه بدی، بهتره همین الان ذهنت رو عوض کنی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I spent the day chopping up wood.
[ترجمه گوگل]من روز را صرف خرد کردن چوب کردم
[ترجمه ترگمان] من روزم رو با قطع کردن چوب گذروندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The knife was stuck on the chopping block but she pulled it out with a jerk.
[ترجمه گوگل]چاقو روی قطعه خرد شده بود اما او آن را با حرکت تند بیرون کشید
[ترجمه ترگمان]چاقو روی زمین گیر کرده بود، اما اون با یه عوضی اون رو کشید بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He made a neat chopping motion with his hand.
[ترجمه گوگل]با دستش یک حرکت ریز ریز انجام داد
[ترجمه ترگمان]با دست شروع به حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سفت (صفت)
firm, able-bodied, stiff, horny, hard, rigid, fast, solid, dense, tough, tight, tenacious, thick, ironclad, stark, burly, brawny, beefy, chopping, tense, taut, wiry, hard-boiled, muscle-bound

تخصصی

[ریاضیات] بریدن

انگلیسی به انگلیسی

• cutting
piece of meat that has been chopped off containing a bone (particularly rib); chopping action or stroke; ball that is hit to roll on the ground but bounces high in the air (sports); short downward stroke (in tennis); short sharp blow (in boxing, karate)

پیشنهاد کاربران

خرد کردن ( مواد غذایی در آشپزی )
chopping wood خرد کردن یا بریدن چوب
خرد کننده

بپرس