chop

/ˈt͡ʃɑːp//t͡ʃɒp/

معنی: غذا، ضربت، ضرب، گوشت با استخوان، دهان، شکستن، ریز ریز کردن، غذا خوردن، بریدن، خرد کردن، جدا کردن
معانی دیگر: (با تبر و غیره) بریدن، انداختن، (با ضربات پی در پی کارد یا تیشه و غیره) ریز کردن، کاردی کردن، گوشت با استخوان (به ویژه گوشت با استخوان از دنده یا شانه ی گوسفند و خوک)، بریده بریده حرف زدن، با ضربه ی کوتاه و رو به پایین زدن (به ویژه در مشت بازی)، با حرکات تند و ناگهانی انجام دادن، ضربه ی تند و رو به پایین، هر چیزی که با ساطور و تبر و غیره قطع شده باشد، (در دریا) حرکت موج که کوتاه و زود در هم شکسته باشد، رجوع شود به:، ناگهان جهت عوض کردن (مانند باد)، ناگهان تغییر جهت دادن یا دگر سو شدن، (عامیانه) نوع، کیفیت، مرغوبیت، (در اصل) مهر رسمی (در هندوستان و چین)، جواز رسمی، نشان تجارتی

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: chops, chopping, chopped
(1) تعریف: to cut by hitting repeatedly, esp. with an ax or other sharp tool (often fol. by "down" or "off").
مترادف: fell, hack, hew, lop
مشابه: cleave, rend, sever, split, whack

- I chopped that huge log into smaller pieces.
[ترجمه گوگل] من آن کنده بزرگ را به قطعات کوچکتر خرد کردم
[ترجمه ترگمان] آن کنده بزرگ را به تکه های کوچک تر خرد کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She chopped off a branch.
[ترجمه گوگل] او شاخه ای را برید
[ترجمه ترگمان] شاخه را قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The neighbors chopped down their large tree.
[ترجمه گوگل] همسایه ها درخت بزرگ خود را قطع کردند
[ترجمه ترگمان] همسایگان درخت بزرگ خود را خرد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to shape, make, or prepare by cutting in such a way.
مترادف: hack, hew
مشابه: carve, chip, rough-hew, split

- He chopped the firewood.
[ترجمه S] او هیزم ها را تیکه کرد
|
[ترجمه taha] او هیزم هارا هیز م ها را تکه کرد
|
[ترجمه Hosna] او هیزم را تکه تکه کرد
|
[ترجمه گوگل] هیزم را خرد کرد
[ترجمه ترگمان] اون هیزم ها رو تیکه تیکه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to cut into many small pieces; mince (often fol. by "up").
مترادف: dice, hash, mince
مشابه: carve, chip, crumble, cube, cut up, divide

- He chopped up some garlic.
[ترجمه queen] او یه مقدار سیر را خرد کرد
|
[ترجمه گوگل] مقداری سیر خرد کرد
[ترجمه ترگمان] اون یه مقدار سیر رو تیکه تیکه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'll chop the onions for the soup.
[ترجمه Marinette] من پیاز را برای سوپ تیکه میکنم
|
[ترجمه Hosna] من پیاز را برای سوپ تکه تکه می کنم
|
[ترجمه فاطمه] من پیازها را برای سوپ خرد کردم
|
[ترجمه Onika] من پیاز ها را برای سوپ تکه تکه کردم
|
[ترجمه گوگل] من پیازها را برای سوپ خرد می کنم
[ترجمه ترگمان] من پیاز را برای سوپ خرد می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to strike or strike at with a strong, swift, downward blow.
مترادف: smite, whack
مشابه: cuff, hit, slap, smack, strike, thwack
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to make a heavy downward blow or blows.
مترادف: smite, whack
مشابه: hack, hit, strike
اسم ( noun )
(1) تعریف: an act or instance of chopping.
مترادف: blow, cut, hack, whack
مشابه: hit, stroke

(2) تعریف: a portion or thick slice, esp. of meat.
مشابه: cutlet, rib, steak

- a lamb chop
[ترجمه سارا] گوشت بره
|
[ترجمه گوگل] یک تکه بره
[ترجمه ترگمان] یک بره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a pork chop
[ترجمه گوگل] یک تکه گوشت خوک
[ترجمه ترگمان] گوشت خوک؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a short downward blow or stroke, as in boxing or tennis.
مترادف: whack
مشابه: blow, clout, hit, slap, smack, stroke
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: chops, chopping, chopped
• : تعریف: to suddenly shift direction; swerve, esp. with the wind.
مترادف: swerve, veer, wheel, whirl
مشابه: dodge, jerk, pivot, shift, tack, turn
اسم ( noun )
عبارات: lick one's chops
• : تعریف: (usu. pl.) the jaws, cheeks, or mouth.
مترادف: cheeks, jaws, jowls, mouth
مشابه: chin, maw, muzzle, yap

جمله های نمونه

1. chop the stalks into small sections!
ساقه ها را به قطعات کوچک ببر!

2. chop and change
مرتبا تغییر عقیده یا روش دادن،متلون بودن

3. chop logic
(روی جزئیات) بحث و مداقه کردن،روی چیزهای کم اهمیت استدلال و صرف وقت کردن

4. chop wood
هیزم شکستن،چوب خرد کردن

5. first chop
درجه ی یک

6. lamb chop
گوشت با استخوان دنده ی گوسفند

7. for the chop
(انگلیس) در شرف بسته شدن یا تعطیل شدن

8. get the chop
(انگلیس) اخراج شدن،شغل خود را از دست دادن

9. peel the apple and chop it
سیب را پوست بکن و (با کارد) ریز ریز بکن.

10. Roughly chop the vegetables, and keep back a little to chop finely and serve as a garnish.
[ترجمه گوگل]سبزی ها را درشت خرد کنید و کمی عقب بگذارید تا ریز خرد شود و به عنوان چاشنی سرو کنید
[ترجمه ترگمان]معمولا گیاهان را تکه تکه می کنند و کمی عقب می مانند تا finely را از هم جدا کنند و به عنوان چاشنی آماده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Julian used an axe to chop down the old apple tree.
[ترجمه گوگل]جولیان از تبر برای خرد کردن درخت سیب استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]جولین \"از یه تبر برای بریدن درخت سیب قدیمی استفاده کرد\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He struck off the branch with a single chop of the ax.
[ترجمه گوگل]او با یک تکه تبر شاخه را زد
[ترجمه ترگمان]شاخه را با یک تکه تبر قطع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You'd better chop these branches off.
[ترجمه Fatemeh] او با یک تکه تبر شاخه را زد.
|
[ترجمه گوگل]بهتر است این شاخه ها را جدا کنید
[ترجمه ترگمان]بهتره این شاخه ها رو قطع کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Pork chop is on today's menu.
[ترجمه امیرحسین] گوشت خوک در منو امروز است
|
[ترجمه گوگل]گوشت خوک در منوی امروز است
[ترجمه ترگمان]پو رک غذای امروز را می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The iceboat set out to chop a hole in the ice.
[ترجمه گوگل]قایق یخی راه افتاد تا سوراخی در یخ کند
[ترجمه ترگمان]The بیرون رفتند تا سوراخی در یخ ایجاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Chop some wood for the fire.
[ترجمه بهرام ظاهرنیا] تعدادی از چوبهارا برای اتش خورد کن
|
[ترجمه Moti] تعدادی چوب برای آتش خورد کن
|
[ترجمه گوگل]مقداری چوب برای آتش خرد کنید
[ترجمه ترگمان] سه تا چوب واسه آتیش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Chop the meat into cubes before frying it.
[ترجمه Radin] قبل از سرخ کردن گوشت آن را به قطعات کعبی شکل تکه کنید
|
[ترجمه گوگل]قبل از سرخ کردن گوشت را مکعبی خرد کنید
[ترجمه ترگمان]زود گوشت ها رو وسط تیکه تیکه کنیم قبل از اینکه it کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He went outside to chop some more wood for the fire.
[ترجمه گوگل]او به بیرون رفت تا چوب دیگری برای آتش خرد کند
[ترجمه ترگمان]بیرون رفت تا هیزم بیشتری برای آتش بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غذا (اسم)
chop, food, diet, dish, aliment, meal, chow, alimentation, nutrition, nourishment, nurture, viand, chop-chop, cuisine, provender, nutriment

ضربت (اسم)
smash, chop, skelp, impact, strike, stroke, hit, bat, smack, bop, beat, slap, whack, butt, blow, impulse, bump, knock, fib, biff, thump, bob, cuff, buffet, buff, dint, hack, pound, impulsion, lead-off, thwack, percussion, plunk, swat, whang

ضرب (اسم)
chop, impact, strike, stroke, hit, bop, shock, beat, butt, drum, blow, impulse, multiplication, coining, bruise, fib, box, buffet, buff, punch, slash, smite, cob, coinage, stab, wham, ictus, sock

گوشت با استخوان (اسم)
chop

دهان (اسم)
chop, gob, throat, mouth, neb, snout, mug, gam, jib, os

شکستن (فعل)
fracture, chop, break, disobey, deflect, refract, shatter, stave, violate, cleave, fraction, nick, knap, pip, smite, crackle, infract

ریز ریز کردن (فعل)
chop, comminute, mince

غذا خوردن (فعل)
chop, meal, consume, eat, chow down

بریدن (فعل)
chop, truncate, dock, cut off, cut, intercept, carve, rift, slice, flick, amputate, sliver, cut back, haggle, knife, shred, gash, engrave, whittle, incise, shear, mangle, raze, hack, exsect, hew, lancinate, resect, scarp, sever, skive, stump, sunder

خرد کردن (فعل)
abate, diminish, mitigate, grind, squelch, minify, smash, chop, reduce, decrease, lessen, exterminate, eliminate, narrow, hash, fragment, fritter, annihilate, extenuate, shatter, shiver, crash, de-escalate, break to pieces, disintegrate, mash, comminute, mince, mangle, cut down, fragmentize, demolish, hack, fractionalize, pestle, steamroller

جدا کردن (فعل)
chop, cut off, disconnect, intercept, rupture, analyze, choose, part, divide, dispart, amputate, separate, unzip, detach, segregate, try, calve, select, rive, cleave, unlink, pick out, sequester, insulate, dissociate, disassociate, individuate, disunite, draw off, enisle, excide, exscind, lixiviate, uncouple, prescind, seclude, sequestrate, sever, sunder, untwist

تخصصی

[کامپیوتر] کنار گذاشتن داده ای که مورد نیاز نمی باشد .
[نساجی] خرد کردن - بریدن فیلامنت های مصنوعی به اندازه دلخواه جهت مخلوط کردن با الیاف طبیعی

انگلیسی به انگلیسی

• blow; blow of an axe; cut of meat; seal, trademark
cut (as with an axe); cut down; cut into pieces, mince
if you chop something, you cut it into pieces with an axe or a knife.
a chop is a small piece of meat cut from the ribs of a sheep or pig.
when people chop and change, they keep changing their minds about what to do; an informal expression.
if you chop down a tree, you cut through its trunk with an axe so that it falls to the ground.
if you chop something up, you chop it into small pieces.

پیشنهاد کاربران

۱ تکه تکه کردن یا خرد کردن
۲ گوشت با استخوان
۳chop chop عجله کن
Cut into pieces
این کلمه تو ریچ ۱ هم هست البته با معنی انگلیسی
در ورزش هایی مثل جودو به اون ضربه ای که با دست چیزی رو میشکنن
به نوعی ضربه ی دست در کاراته به نام �شوتو� می گویند.
to cut something into smaller pieces:
در کاراته به معنی ضربۀ سریعی است که رو به پایین و با کنار دست انجام می شود.
فعل chop در آشپزی معنای خرد کردن و ریز کردن می دهد.
کندن ، بریدن
تکه تکه کردن
Chop
ریز ریز کردن
خرد کردن ( در آشپزی )
( the chop )
مرخص شدن، کنار گذاشته شدن
dismissal from employment.
در جمله:
He seemed destined for the chop, but
chop :cut
اصطلاح:" chop chop"
به معنی زود باش
حلقه حلقه کردن چیزی ( مثلا پیاز )
خرد خرد کردن. تکه تکه کردن مثل غذا و چوب و. .
I found him in the kitchen chopping vegetables
آقا رو در حال سبزی خردکردن تو آشپزخونه دیدم
تکه تکه کردن
البته این کلمه در Reach 1 هم آمده است. 😊 ✌
Chop
تکه تکه کردن یا قطعه قطعه کردن که با استفاده از یک ابزاری صورت میگیره
!Chop
یالا، بجنب.
خرد کردن چیزی به غیر از پول
1 - بریدن / خردکردن
تعریف= Cut something with a knife or something like that
جمله نمونه= . We chopped some wood for the fire
2 - گوشت دنده
تعریف = . A thick slice of meat with a piece of bone in it
مثال = A lamb chop
cut sth into pieces
Cut into pieces
خرد کردن
To cut food into pieces
تکه تکه کردن بریدن
cut into wide flat pieces
Cut into pieces
تکه کته کردن، قطعه قطعه کردن، به قطعه های کوچک تبدیل کردن.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس