choked


معنی: خفه
معانی دیگر: دم، گازخفه کننده

جمله های نمونه

1. a choked voice
صدای گرفته (در اثر احساسات)

2. he choked two or three times while talking
دو سه بار در حین صحبت حرف در گلویش گیر کرد.

3. she choked back her anger
او خشم را در درون خود خفه کرد.

4. leaves have choked the gutter
برگ ها جوی را مسدود کرده اند.

5. he was too choked to say anything more
او آن قدر عصبانی بود که صدایش بیرون نمی آمد.

6. the wheat field is choked with weeds
علف مزرعه ی گندم را فرا گرفته است.

7. he locked his legs around my neck and almost choked me to death
او پاهایش را دور گردنم قفل کرد و نزدیک بود خفه ام کند.

8. She almost choked to death in the thick fumes.
[ترجمه گوگل]او تقریباً در دود غلیظ خفه شد
[ترجمه ترگمان]نزدیک بود با دود غلیظ خفه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They'd ruthlessly choked off all opposition to their plans.
[ترجمه گوگل]آنها بی رحمانه تمام مخالفت ها با برنامه های خود را خفه کرده بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها بی رحمانه مخالفت کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. At lunchtime the streets were choked with traffic.
[ترجمه گوگل]در وقت ناهار خیابان ها از ترافیک خفه می شد
[ترجمه ترگمان]هنگام ناهار، خیابان ها آکنده از ترافیک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She choked down a bowl of cooked rice.
[ترجمه گوگل]او یک کاسه برنج پخته را خفه کرد
[ترجمه ترگمان]او یک کاسه برنج پخته شده را فرو برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The army has choked off the enemy's supplies.
[ترجمه گوگل]ارتش تدارکات دشمن را خفه کرده است
[ترجمه ترگمان]ارتش ذخیره دشمن را مسدود کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She choked on a fish bone.
[ترجمه گوگل]او در استخوان ماهی خفه شد
[ترجمه ترگمان] اون با یه استخون ماهی خفه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I was really choked when I heard he'd died.
[ترجمه محمد حسن نوری] واقعا بغضم گرفت وقتی شنیدم اون مرده
|
[ترجمه گوگل]وقتی شنیدم مرده واقعا خفه شدم
[ترجمه ترگمان]وقتی شنیدم که اون مرده داشتم خفه می شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His pond has been choked by the fast-growing weed.
[ترجمه گوگل]حوض او توسط علف هرز به سرعت در حال رشد خفه شده است
[ترجمه ترگمان] pond با علف های بلند داره خفه میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خفه (صفت)
stuffy, muggy, hoarse, choked, strangled, suffocated, choky

انگلیسی به انگلیسی

• strangled, unable to breathe; blocked, obstructed; totally full
if you say something in a choked voice, your voice does not have its full sound, because you are upset or afraid.

پیشنهاد کاربران

choked
به معنی خفه کردن یا چیزی تو گلو کیر کردن
choked water
آب یا جریانی از آب که سراسر پوشیده شده از چیزی و وصف شرایطی میکند یا اینکه در اثر تمام پوشیده شده آب با ان عامل آب گندیده و راکد و خفه شده. .
صفت ) شوکه، عصبانی

بپرس