جلو چیزی را گرفتن ، مانع چیزی شدن
مثلا فلانی جلو گریه خودش رو گرفت که جلو دوستاش گریه نکنه
مثلا فلانی جلو گریه خودش رو گرفت که جلو دوستاش گریه نکنه
به سختی مانع از بروز خشم و یا ریختن اشک شدن
to have difficulty not showing or expressing ( tears, rage, anger, etc. )
He was choking back tears as he talked about his late wife
وقتی درمورد همسر سابقش صحبت میکرد، نمیتوانست جلوی اشکش را بگیرد.
وقتی درمورد همسر سابقش صحبت میکرد، نمیتوانست جلوی اشکش را بگیرد.