childhood

/ˈt͡ʃaɪldˌhʊd//ˈt͡ʃaɪldhʊd/

معنی: بچگی، خردی، کودکی، طفولیت
معانی دیگر: خردسالی، مراحل اولیه ی هر چیز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the period or state of being a child.
مترادف: juvenility
متضاد: adulthood, old age
مشابه: adolescence, boyhood, girlhood, infancy, innocence, minority, nonage, youth

- She was often lonely during her childhood.
[ترجمه کریم] تلاش برای راهی برای رهایی
|
[ترجمه الا] رویایی در دست همان کودکی داشتن
|
[ترجمه گوگل] او اغلب در دوران کودکی تنها بود
[ترجمه ترگمان] در دوران کود کیش اغلب تنها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They're now making the transition from childhood to adulthood.
[ترجمه الی] بچه گونه رفتار کردن . . . . پیشش زمینه کودکی منزوی و. لزوما سرپرست خانوار
|
[ترجمه علی] کودک رها شده و یا کودک کار
|
[ترجمه کریم] به بلوغ فکری می رسند ، ولی لزوما بلوغ اجتماعی مساله دیگری است
|
[ترجمه گوگل] آنها اکنون در حال گذار از کودکی به بزرگسالی هستند
[ترجمه ترگمان] آن ها اکنون انتقال از کودکی به بزرگسالی را انجام می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. childhood memories gradually recede
خاطرات کودکی کم کم زدوده می شود.

2. from childhood on, her genius flowered
نبوغ او از کودکی گل کرد.

3. from childhood to manhood, then to old age
از کودکی به مردی و سپس به پیری.

4. from childhood up
از کودکی به بعد

5. his childhood memories had become very hazy
خاطرات کودکی برایش بسیار مبهم شده بود.

6. my childhood seems happier in retospect than it did then
از دید امروز کودکی من شادتر از آن بود که آن روزها فکر می کردم.

7. his own childhood memories disincline him from corporal punishment
خاطرات کودکی خود او موجب می شود که از تنبیه بدنی روگردان باشد.

8. during those formative childhood years
طی آن سال های شکل دهنده ی (دیس بخش) کودکی

9. john realized his childhood dream of becoming a brain surgeon
جان به رویای ایام کودکی خود درباره ی جراح مغز شدن جامه ی عمل پوشاند.

10. remembrances of my childhood days
یادآوری روزهای کودکی من

11. the passage from childhood to adulthood
گذشتن از کودکی به بلوغ

12. i bumped into my childhood friend in the street
در خیابان به دوست ایام کودکی خود برخورد کردم.

13. my father passed his childhood in kashan
پدرم کودکی خود را در کاشان گذراند.

14. she had a deprived childhood
دوران کودکی او با محرومیت همراه بود.

15. the vague memories of childhood
خاطرات مبهم کودکی

16. he referred to his unhappy childhood as a vindication of his crimes
برای توجیه جنایات خود به کودکی مذلت بار خود اشاره کرد.

17. i recall that during my childhood days . . .
به یاد دارم که در ایام طفولیت . . .

18. my memory of my early childhood has become misty
خاطرات دوران آغازین کودکی برایم مبهم شده است.

19. she lost her eyesight in childhood
در کودکی بینایی خود را از دست داد.

20. the more serious infections of childhood
بیماری های عفونی جدی تر دوران کودکی

21. the opaque memories of his childhood
خاطرات مبهم کودکی او

22. this story tells about his childhood
این داستان کودکی او را شرح می دهد.

23. to remember scenes of one's childhood
صحنه های کودکی خود را به یاد آوردن

24. the place evokes memories of my childhood
آن مکان خاطرات کودکی مرا زنده می کند.

25. his poetry pictures the world of his childhood
اشعار او دنیای کودکی وی را نشان می دهند.

26. i have dim memories of my early childhood
من از اوایل کودکی خود خاطرات مبهمی دارم.

27. beliefs which have been impressed upon us in childhood
باورهایی که در کودکی به ما القا شده اند

28. her poor eyesight was a legacy of a childhood accident
کم سویی چشم او پیامد یک حادثه ی زمان کودکی بود.

29. the house is soaked in memories of my childhood
خانه مملو است از خاطرات کودکی من.

30. cave dwelling was one of the aspects of the childhood of civilization
غارنشینی یکی از جنبه های نوپایی (طفولیت) تمدن بود.

31. it is said that the elderly revert to their childhood habits
گفته می شود که سالمندان به عادات کودکی خود بازگشت می کنند.

32. the return to my ancestral home refreshed the memories of my childhood
بازگشت به خانه ی اجدادی خاطرات کودکی را در مغزم زنده کرد.

مترادف ها

بچگی (اسم)
babyhood, childhood, boyhood, puerility

خردی (اسم)
babyhood, childhood, infancy, exiguity, nonage

کودکی (اسم)
childhood

طفولیت (اسم)
childhood

انگلیسی به انگلیسی

• juvenility, stage of being a child, youth
a person's childhood is the time when they are a child.

پیشنهاد کاربران

کودکی
مثال: She has fond memories of her childhood.
او خاطرات خوبی از دوران کودکی اش دارد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : child / childhood / childishness / childlessness
✅️ صفت ( adjective ) : childish / childless
✅️ قید ( adverb ) : childishly
کودکی . کودکانه
Your pleasant voice is the sound of a world of peace and happiness
I miss my childhood for hugging you
You even bother me while I'm sleeping
I can't always call you fast
Don't talk to me anymore
...
[مشاهده متن کامل]

صدای دلنشین تو صدایی از دنیایی آرامش و خوشبختیست
دلم کودکانه برای آغوشت تنگ شده
حتی تو خوابمم هم اذیتم میکنی
روم نمیشه همش بهت تند تند زنگ بزنم
صداتو ازم نگیر مثل سابق بیشتر باهام صحبت کن
👦🏻قربون صدای آرام دلنشینت که دیوونم میکنه من این دیونگی رو دوس دارم♥️

از تولد تا سیزده سالگی که سالهای تین ایجری شروع میشه.
دوران کودکی
دوران بچگی ( خردسالی ) بعضی مواقع در رابطه با خاطرات اون دوران این کلمه ب کار میره
زمان کودکی
جنینی
دوره کودکی

بپرس