chesty

/ˈtʃesti//ˈtʃesti/

وابسته به گلو و سینه، (عامیانه) دارای سینه ی بزرگ، ستبرسینه، سپر سینه، (عامیانه - در مورد زن) درشت پستان، خوش سینه، پرافاده، مغرور، غلوگر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: chestier, chestiest
مشتقات: chestiness (n.)
(1) تعریف: (informal) having a large or well-developed chest or bosom.
مشابه: buxom

(2) تعریف: boastful; puffed-up.

جمله های نمونه

1. a chesty cough
سرفه حاکی از گرفتگی گلو و سینه

2. She often gets chesty in wet weather.
[ترجمه گوگل]او اغلب در هوای مرطوب قفسه سینه می شود
[ترجمه ترگمان]او اغلب در هوای مرطوب می خوابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I'm a bit chesty at night.
[ترجمه گوگل]من شبها کمی بداخلاق هستم
[ترجمه ترگمان]من شب ها کمی حالم خوش می شه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. His little, chesty brother had made it.
[ترجمه گوگل]برادر كوچك و سينه‌دارش درست كرده بود
[ترجمه ترگمان]برادر کوچکش، برادر کوچکش، آن را ساخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Colonel Lewis B. " Chesty " Puller, the regimental commander of the 1st Marines, left late that afternoon by rail with the 2d Battalion, 1st Marines, "to clear up the situation.
[ترجمه گوگل]سرهنگ لوئیس بی "چستی" پولر، فرمانده هنگ تفنگداران دریایی 1، اواخر آن بعد از ظهر با راه آهن همراه با گردان دوم، تفنگداران دریایی اول، "برای روشن کردن وضعیت حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]سرهنگ لوییس بی، فرمانده هنگ اول تفنگداران دریایی، در اواخر بعد از ظهر به همراه گردان دوم تفنگداران اول \"برای پاک سازی این وضعیت\" به سمت چپ حرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A deep chesty bawl echoes from rimrock to rimrock, rolls down the mountain, and fades into the far blackness of the night.
[ترجمه گوگل]باال سینه‌ای عمیق از سنگی به سنگ دیگر طنین‌انداز می‌شود، از کوه پایین می‌غلتد و در تاریکی دور شب محو می‌شود
[ترجمه ترگمان]صدایی بم و بم از rimrock تا rimrock و در تاریکی شب محو می گردد و در تاریکی شب محو می گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Deep chesty bawl echoes from rimrock to rimrock, rolls down the mountain, and fades into the far blackness of the night.
[ترجمه گوگل]باول سینه‌ای عمیق از سنگی به سنگ دیگر طنین‌انداز می‌شود، از کوه پایین می‌غلتد و در تاریکی دور شب محو می‌شود
[ترجمه ترگمان]و در اعماق تاریکی زوزه می کشند و در تاریکی شب محو و محو می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. On the other hand, he showed a "crazy personality": chesty, isolated, acerbic.
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، او یک "شخصیت دیوانه" نشان داد: سینه، منزوی، سرخوش
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، او یک \"شخصیت دیوانه\" را نشان داد: chesty، منزوی، acerbic
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• having a large breast, bosomy, large-chested
if you have a chesty cough, you have a lot of catarrh in your lungs.

پیشنهاد کاربران

آقای فروزانی عزیز
اینکه به پیشنهادهای کاربرانی که قبل از شما معانیی را پیشنهاد کرده اند احترام میگذارید و بعضا نام آن کاربران را هم ذکر ( acknowledge ) میکنید بسیار قابل تقدیر است. امیدوارم کسانی که فقط با کپی کردن و تکرار پیشنهادهای قبلی بدون اضافه کردن محتوای جدید فقط صفحه را شلوغ می کنند تا نامشان در صدر لیست باشد کمی تامل کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

برای این لغت که صفت است در دیکشنری زیر و دیکشنری کالینز که لینکش داده شده است، سه تعریف وجود دارد. یکی از معانی توسط کاربر عزیز آقای حسن امامی ذکر شده است اما از دو تعریف ( معنی ) دیگر بحثی نشده است. آنچه در پایین می آید هر سه تعریف همراه با مثال و ترجمه ی سر دستی آنها است:
...
[مشاهده متن کامل]

New Oxford American Dictionary ⬇️
Chesty /ˈtʃɛstɪ/ ( adj - informal chestier, chestiest ) – meaning:
1. ( of a woman ) having large or prominent breasts
( خانمی که ) دارای سینه های بزرگ و برجسته.
Example 1: 👇
He glanced over at the bar, where she saw the chesty redhead flirting with a customer as she refilled his drink.
نگاهی به بار انداخت، جایی که یک زن مو قرمز با سینه های بزرگ ( خوش سینه ) را دید که با مشتری در حالی که نوشیدنی وی را دوباره پر می کرد لاس میزد.
Example 2: 👇
It's an audacious bit of dialogue for a cheap skin flick starring some of the most naturally chesty gals you'll ever see in your life.
این دیالوگ ( گفتگو ) برای یک فیلم سکسی ( پورن ) که در آن دخترانی با سینه های برجسته طبیعی نقش آفرینی می کنند کمی جسورانه است.
2 ( North American ) conceited and arrogant.
( کاربرد در آمریکای شمالی ) مغرور و متکبر.
Example 1: 👇
By March we had started rehearsals, the chesty senior was playing Hamlet.
تا ماه مارس که ما تمرین ها رو شروع کردیم، بازیگر ارشدِ ( قدیمیِ ) مغرور و متکبر در حال بازی کردن در نقش هملت بود.
Example 2: 👇
I do know that there are a lot of chesty airheads on TV these days who couldn't act if someone was holding a gun to their heads.
من می دانم که این روزها تعداد زیادی ابلهِ سر به هوا در تلویزیون وجود دارند که اگر کسی اسلحه را روی سرشان بگیرد، نمی دانند چه کاری باید انجام دهند.
3. having or symptomatic of chest disease; having a lot of mucus in the lungs.
دارای علائم بیماری قفسه ی سینه؛ داشتن مخاط زیاد در ریه ها
Example 1: 👇
I did nothing today; I have a chesty cough and my nose is running away from my face.
امروز هیچ کاری نکردم فقط سرفه ی خلط داشتم و دماغم هم از صورتم کنده شد از بس آب بینیم رو گرفتم.
Example 2: 👇
I would describe the symptoms as flu - like but the chesty cough made it appear like bronchitis.
من علائم را شبیه آنفولانزا توصیف می کردم اگر سرفه های پر از خلط باعث نمی شد که شبیه برونشیت به نظر برسد.

chesty
منابع• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/chesty
خلط دار
مربوط به خلط
a chesty cough سرفه خلط دار

بپرس