chest

/ˈt͡ʃest//t͡ʃest/

معنی: صندوق، سینه، جعبه، محفظه، خزانه داری، تابوت، قفسه سینه، خزانه، یخدان، سینه انسان
معانی دیگر: جعبه ی دردار، دولاب، دولابچه، هزاربیشه، تاقچه ی در دار، بودجه یا پولی که به کاربردهای خیریه می رسد، پس انداز ویژه، (کالبد شناسی) قفسه ی سینه، (نادر) خزانه، صندوق پول

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the upper front section of the human body between the neck and the abdomen.
مشابه: bust

(2) تعریف: a durable box with a lid and often with a lock, used for storage or shipping.
مشابه: casket, trunk

(3) تعریف: a cupboard, cabinet, or dresser.
مشابه: cabinet

(4) تعریف: a place where the public funds of an organization are kept; coffer.

جمله های نمونه

1. chest pain
درد قفسه ی سینه (مربوط به قلب)

2. a chest of drawers
قفسه ی کشودار

3. hairless chest
سینه ی بی مو

4. his chest is covered with black hair
سینه اش از موی سیاه پوشیده است.

5. his chest was covered with decorations
سینه اش پر از مدال بود.

6. kamali's chest is hairy
سینه ی کمالی پشمالو است.

7. the chest had been locked and plumbed
صندوق قفل و پلمب شده بود.

8. the chest is too heavy to be moved
صندوق سنگین تر از آن است که بشود آن را حرکت داد.

9. ammunition chest
جعبه ی مهمات

10. a bow-front chest of drawers
قفسه ی کشودار جلو قوسی

11. a medicine chest
قفسه ی دارو

12. a tattooed chest
سینه ی خالکوبی شده

13. only some chest pains are relegated to the group of cardiovascular diseases
فقط برخی از دردهای سینه را به گروه بیماری های قلب و عروق وابسته می دانند.

14. rahmat's hirsute chest
سینه ی پشمالوی رحمت

15. the community chest
(امریکا) صندوق اعتبارات خیریه

16. constriction of the chest
حالت تنگی و گرفتگی سینه

17. the patient experienced chest pains again
بیمار دوباره احساس درد در سینه ی خود کرد.

18. to unlock a chest
قفل صندوق را باز کردن

19. bob thrust out his chest and pulled in his stomach
باب سینه ی خود را بیرون داد و شکم خود را فرو برد.

20. the bullet pierced akbarshah's chest
گلوله سینه ی اکبرشاه را سوراخ کرد.

21. the movement of his chest as he breathed
بالا و پایین رفتن سینه اش در حال دم زدن

22. get something off one's chest
(عامیانه) دق دل را درآوردن،گلایه کردن،عقده ی خود را گشودن

23. a deep breath will expand your chest
نفس عمیق سینه ات را منبسط می کند.

24. a stab of pain in the chest
دردی که در سینه تیر می کشد

25. he was wearing a uniform, his chest plastered with medals
اونیفورم پوشیده بود و سینه اش پر از مدال بود.

26. he was complaining of pain in the chest
او از درد سینه می نالید.

27. the child held the kitten against his chest and petted it
کودک بچه گربه را در بر گرفت و آن را نوازش کرد.

28. the horse was gasping and heaving its chest
اسب نفس نفس می زد و سینه خود را دمیده می کرد.

29. he pinned the medal to the young soldier's chest
مدال را به سینه ی سرباز جوان زد.

30. he drove his dagger to the hilt in his prostrate enemy's chest
دشنه اش را تا دسته در سینه ی دشمن به خاک افتاده فرو کرد.

31. he tumbled his opponent to the ground and sat on his chest
او حریف خود را بر زمین انداخت و روی سینه اش نشست.

32. the position of the heart on the left side of the chest
جای قلب در سمت چپ سینه

مترادف ها

صندوق (اسم)
case, bin, fund, box, chest, trunk, coffer, hutch

سینه (اسم)
bosom, bust, chest, breast, thorax

جعبه (اسم)
case, box, chest, hutch

محفظه (اسم)
case, shield, box, chest, encasement, crate

خزانه داری (اسم)
chest, bursary, treasury, exchequer, pay office

تابوت (اسم)
kist, chest, casket, coffin, sarcophagus, eternity box

قفسه سینه (اسم)
kist, chest, thorax, rib cage

خزانه (اسم)
lob, chest, treasury, exchequer, paybox, magazine, treasure trove, thesaurus

یخدان (اسم)
chest, icebox, freezer

سینه انسان (اسم)
chest

تخصصی

[بهداشت] قفسه صدری
[نساجی] کارور جلو در خیاطی

انگلیسی به انگلیسی

• front part of the body from the neck to the waist; storage box; shipping box; bureau, cabinet; place in which the funds of an organization are stored; funds of an organization
your chest is the top part of the front of your body.
if you get something off your chest, you say what you have been worrying about; an informal expression.
a chest is a large, heavy box.
see also chest of drawers.

پیشنهاد کاربران

صندوق، صندوقچه
سینه
مثال: He felt a sharp pain in his chest.
او در سینه اش درد تندی احساس کرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
سینه
صندوق، یخدان، جعبه، تابوت، خزانه داری، قفسه سینه، علوم نظامی: صندوق
chest 3 ( n ) =a strong box, often made of wood, used for storing things in and or moving them from one place to another, e. g. a treasure chest.
chest
chest 2 ( n ) =a strong box, often made of wood, used for storing things in and or moving them from one place to another, e. g. a medicine chest.
chest
chest 1 ( n ) ( tʃɛst ) =the top part of the front of the body, between the neck and the stomach, e. g. The bullet hit him in the chest.
chest
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : chest ✅ تلفظ واژه: chest ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: ( قفسه ) سینه:حفره ی بالای دیافراگم ✅ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : pector/o, steth/o, thorac/o, - thorax
[پزشکی] ( قفسه ) سینه: حفره ی بالای دیافراگم
نام تعدادی از اعضای بدن به انگلیسی:
head = سر
neck = گردن
shoulder = شانه
arm = بازو
chest = قفسه سینه
armpit = زیر بغل
nipple = نوک سینه
elbow = آرنج
...
[مشاهده متن کامل]

forearm = ساعد
back = کمر
stomach = شکم، معده
navel / belly button / tummy button = ناف
waist = دور کمر
small of the/one's back = گودی کمر
hip = باسن، ناحیه کنار باسن
buttocks = باسن
❗️لطفا دو کلمه ی hip و buttocks را در گوگل سرچ کنید تا تفاوت بین این دو را با تصاویر بهتر متوجه شوید
leg = پا
groin = کشاله ران
thigh = ران
knee = زانو
shin = ساق پا
calf = نرمه ساق پا
heel = پاشنه پا
instep = روی پا
sole = کف پا
ankle = مچ پا، قوزک پا
arch of the foot = قوس پا، گودی کف پا

Out of love due to lack of love or betrayal. Hot charcoal is useful on your heart or you like hot charcoal on your chest
به دلیل عدم عشق یا خیانت از رده خارج شد زغال داغ بر روی دلتان مفید هست یا زغال داغ را بر روی سینه دوست دارید ( خاموش )
kicked the man in the chest
با پا آمدی به سینه مرد کوبیدم
The front and upper part of the human body

A larg strong box with lid used to storing things
به معنای صندوق👆🏻
یه معنی دیگشم میشه قفسه سینه
هر چیز قفسه مانند مثلا
مث قفسه ی سینه
یا مثلا قفسه ای ک کتاب بزارن داخلش📚😆
سینه ، قفسه سینه
قفسه ی سینه
صندوقچه
Her books and clothes were packed into chests. کتاب ها و لباس های در صندوقچه گذاشته شده است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس