• : تعریف: a skilled or professional cook, esp. one in charge of a hotel or restaurant kitchen.
- The hiring of a new chef has improved the restaurant's cuisine.
[ترجمه Avahita] استخدام یک آشپز ( سر آشپز؛فرقی نمیکنه ) جدید غذاهای رستوران را بهبود بخشیده است
|
[ترجمه F] استخدام یک سرآشپز جدید باعث پیشرفت غذاهای این رستوران شده است.
|
[ترجمه Dina] استخدام یک سرآشپز جدید غذا های رستوران را بهبود بخشیده
|
[ترجمه گوگل] استخدام یک سرآشپز جدید باعث بهبود غذاهای رستوران شده است [ترجمه ترگمان] استخدام یک آشپز جدید غذاهای رستوران را بهبود بخشیده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. the guests were unhappy with the chef
مشتریان از سرآشپز ناراضی بودند.
2. The Decameron is widely regarded as Boccaccio's chef d'oeuvre.
[ترجمه گوگل]دکامرون به طور گسترده به عنوان سرآشپز بوکاچیو شناخته می شود [ترجمه ترگمان]The به طور گسترده به عنوان سرآشپز بوکاتچو در نظر گرفته می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Try this new dish, created by our head chef.
[ترجمه Dina] این خوراک ( غذای ) جدید را امتحان کنید ، توسط سرآشپز ما انتخاب شده
|
[ترجمه گوگل]این غذای جدید را که سرآشپز ما ایجاد کرده است، امتحان کنید [ترجمه ترگمان]این غذای تازه را امتحان کنید که توسط سر آشپز ما ایجاد شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He started work as a trainee chef.
[ترجمه ...] او کار خود را به عنوان یک آشپز نو آموز شروع کرد
|
[ترجمه پارمین] اون مرد کار خودشو به عنوان سراشپز کاراموز شروع کرد
|
[ترجمه امیرحسین فتحی] آن مرد کار خود را به عنوان یک آشپز کار آموز آغاز کرد
|
[ترجمه گوگل]او به عنوان کارآموز آشپز شروع به کار کرد [ترجمه ترگمان]او کار خود را به عنوان یک کارآموز شروع کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Two women were hurt and the chef was bashed over the head with a bottle.
[ترجمه گوگل]دو زن مجروح شدند و سر آشپز با یک بطری کوبیده شد [ترجمه ترگمان]دو زن مجروح شده بودند و سر آشپز با بطری به سرش کوبیده شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Every day a different chef will be conjuring up delicious dishes in the restaurant.
[ترجمه ...] هر روز یک سرآشپز متفاوت غذاهای خوشمزه را در رستوران به ارمغان می آورد. . . . . . .
|
[ترجمه گوگل]هر روز یک سرآشپز متفاوت غذاهای خوشمزه را در رستوران تداعی می کند [ترجمه ترگمان]هر روز آشپز دیگری غذاهای خوش مزه را در رستوران نگهداری خواهد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. She dreamed of becoming a chef.
[ترجمه او درمورد یک آشپز خواب میدید] او درمورد یک آشپز خواب میدید
|
[ترجمه Mahla] او رویای آشپز شدنش را میدید
|
[ترجمه گوگل]او آرزو داشت سرآشپز شود [ترجمه ترگمان]او خواب یک آشپز را می دید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Her father, a trained chef, now works as a bus driver.
[ترجمه گوگل]پدرش که یک آشپز آموزش دیده است، اکنون به عنوان راننده اتوبوس کار می کند [ترجمه ترگمان]پدرش یک آشپز آموزش دیده است که در حال حاضر به عنوان راننده اتوبوس کار می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The chef had produced one of his most spectacular creations, a whole roasted swan.
[ترجمه آرینا] آشپز یکی از عجیب ترین اثار خود را به نام قو سرخ شده خلق کرد
|
[ترجمه گوگل]سرآشپز یکی از دیدنی ترین ساخته های خود را تولید کرده بود، یک قو کاملا بریان شده [ترجمه ترگمان]آشپز یکی از شگفت انگیزترین مخلوقات خود را، که یک قو roasted بود، به وجود آورده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. James works as assistant chef at a fast food restaurant.
[ترجمه گوگل]جیمز به عنوان دستیار آشپز در یک رستوران فست فود کار می کند [ترجمه ترگمان]جیمز به عنوان دستیار آشپز در یک رستوران فست فود کار می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. John worked as a chef in the merchant navy.
[ترجمه گوگل]جان به عنوان سرآشپز در نیروی دریایی بازرگانی کار می کرد [ترجمه ترگمان]جان به عنوان یه سرآشپز تو نیروی دریایی کار می کرده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The chef used an electric grinder in the kitchen.
[ترجمه گوگل]سرآشپز در آشپزخانه از آسیاب برقی استفاده کرد [ترجمه ترگمان]آشپز از یک آسیاب برقی در آشپزخانه استفاده کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. I commended the chef on the excellent meal. I later wrote to commend him to his employer, the restaurant owner.
[ترجمه گوگل]من سرآشپز را بابت غذای عالی تحسین کردم بعداً نامه ای نوشتم تا او را به کارفرمایش، صاحب رستوران، تحسین کنم [ترجمه ترگمان]من از آشپز در غذای عالی تشکر کردم بعدها نوشتم که او را به کارفرمای خود، صاحب رستوران، می سپارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The chef bustled about in the kitchen.
[ترجمه گوگل]سرآشپز در آشپزخانه شلوغ می کرد [ترجمه ترگمان]آشپز با عجله در آشپزخانه به حرکت در آمد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. He took a job as a sous chef in a London hotel.
[ترجمه ارینا] اون پسر در هتل لندن مشغول به کار شد
|
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک آشپز در هتلی در لندن مشغول به کار شد [ترجمه ترگمان]او شغلی در هتل لندن کرایه کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
سر اشپز (اسم)
chef
انگلیسی به انگلیسی
• professional cook, head cook a chef is a cook in a restaurant or hotel.
پیشنهاد کاربران
A cook is a professional individual who prepares items for consumption in the food industry, especially in settings such as restaurants. A chef is a professional cook and tradesperson who is proficient in all aspects of food preparation, often focusing on a particular cuisine.
آشپز، سرآشپز مثال: The chef prepared a delicious meal. آشپز غذایی خوشمزه آماده کرد.
chef ( n ) ( ʃɛf ) =a professional cook, especially the most senior cook in a restaurant, hotel, etc.
پاپا جوز سر آشپز
Chef=A person who prepares and cooks food in a resturant is a chef Chef=آشپز👨🏻🍳🍕🍻
کسی که در مکانی آشپزی میکند٫ آسپز، سر آشپز
سرآشپز A person who prepares and cooks food in a restaurant is a chef
سر اشپز آشپز حرفه ای تر از بقیه همکاران
کمک دست آشپز
Chef : سرآشپز ( آشپز خیلی حرفه ای و درحه یک و کاربلد ) با Chief اشتباه نکنید noun [count] 1 : a professional cook who usually is in charge of a kitchen in a restaurant The hotel's chef trained at the finest culinary institutes in◀️ Europe. ... [مشاهده متن کامل]
◀️He's the head chef at a five - star restaurant. ◀️a celebrity chef with her own TV show 2 : a person who prepares food for people to eat : cook ◀️My friend is an excellent chef ◀️I'm not cook and a chef
A skilled cook
شاهکار. بسیار برجسته. برجسته. عالی. بهترین. رئیس بی نظیر بی رقیب یگانه بهترین کار برجسته هنر استادی کار بی نظیر خارق العاده فوق العاده هنر نمایی شیرین کاری ... [مشاهده متن کامل]
نمایان استادانه کار هم بی همتا ممتاز کار بزرگ و نمایان کاری که در آن هنر نمایی کرده باشند شهکار برتر بهترین ممتاز بزرگ ترین ارزشمند اثر ارزشمند
معنی کلمه chef یعنی آشپز یا سرآشپز که توی کار خودش ماهر هست. مثال:chef is skilled in his work and he is a bit fat.
آشپز حرفه ای!
اشپز فوق حرفه ای
سرآشپز البته این کلمه در Reach 1 هم گفته شده 😊💞
سر آشپر اگه جمله میخواین اینو بنویسین I think the chefs are very fat.
سرآشپز. آشپز . و یا صاحب رستوران
سر آشپز. آشپز😇
سر آشپز یا آشپز
Chef به کسی می گن که مدرک دانشگاهی داره ویه صورت حرفه ای آشپزی میکنه و cook به کسی میگن که به صورت تفننی آشپزی میکنه مانند آدمی که تو خونه آشپزی میکنه
A person who prepares and cooks food in a restaurant is a chef
A Person who prepares and cooks food in a restaurant
A Person who prepares and cooks food in a rataurant