cheesecloth

/ˈtʃiːzklɒθ//ˈtʃiːzklɒθ/

(در اصل) پارچه ی درشت باف که در آن پنیر می ریختند (یا سفت می کردند)، کتان شل باف، پارچه ی پنبه ای درشت باف

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a coarse, open-textured cloth of lightweight cotton, used for straining foods.

جمله های نمونه

1. Gyggle's hideous cheesecloth shirt, the buttons pulled apart to the sternum, revealing still more tight ginger curlicues.
[ترجمه گوگل]پیراهن پارچه‌ای افتضاح گیگل، دکمه‌های آن تا ناحیه جناغ از هم جدا شده بود و حلقه‌های زنجبیلی محکم‌تری را نشان می‌داد
[ترجمه ترگمان]پیراهن بلند و نفرت انگیز Gyggle دکمه روی استخوان جناغ باز شد و باز هم more را باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Andrea was wearing a cheesecloth smock and agonizing over whether to eat a salt and vinegar crisp.
[ترجمه گوگل]آندریا یک لباس پنیر پوشیده بود و از اینکه آیا نمک و سرکه ترد بخورد عذاب می کشید
[ترجمه ترگمان]آند را یک پیراهن پشمی به تن داشت و به خاطر خوردن نمک و سرکه crisp عذاب می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The window spaces were covered with greasy cheesecloth.
[ترجمه گوگل]فضاهای پنجره با پارچه پنیر چرب پوشیده شده بود
[ترجمه ترگمان]فضای پنجره با گل های چرب و روغنی پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Smaller Artemia obtained by sifting the shrimp through cheesecloth or bolting cloth are satisfactory.
[ترجمه گوگل]آرتمیای کوچکتر که با الک کردن میگو از پارچه پنیر یا پارچه پیچ و مهره به دست می آید رضایت بخش است
[ترجمه ترگمان]artemia کوچک تر که با غربال کردن میگو از طریق cheesecloth و یا چفت شدگی پارچه به دست می آیند، رضایت بخش هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Take turkey baster, cheese wheel covered in cheesecloth and scoop.
[ترجمه گوگل]گوشت بوقلمون را بردارید، چرخ پنیر را با پارچه پنیر پوشانده و اسکوپ کنید
[ترجمه ترگمان]بوقلمون را بردارید، چرخ پنیر پوشیده در cheesecloth و scoop
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Line a sieve with cheesecloth and set the sieve over a glass bowl or measuring cup.
[ترجمه گوگل]الک را با پارچه پنیر بپوشانید و الک را روی یک کاسه شیشه ای یا پیمانه قرار دهید
[ترجمه ترگمان]یک غربال را با cheesecloth خط بکشید و غربال را بر روی یک کاسه شیشه ای و یا یک فنجان قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A bunch of herbs tied together, wrapped in cheesecloth or enclosed in a small cloth sack, and immersed during cooking, as in a soup or stew.
[ترجمه گوگل]یک دسته سبزی به هم بسته شده، در پارچه پنیر پیچیده شده یا در یک گونی پارچه ای کوچک محصور شده و در حین پختن مانند سوپ یا خورش غوطه ور می شود
[ترجمه ترگمان]یک دسته گیاه که با هم گره خورده بودند، پیچیده در cheesecloth یا بسته در یک گونی کوچک و در حین آشپزی، مثل سوپ یا سوپ، غوطه ور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This filter, which is like cheesecloth, gets damaged in kidney failure and so you get more of these proteins in your urine.
[ترجمه گوگل]این فیلتر که مانند پارچه پنیر است، در نارسایی کلیه آسیب می بیند و بنابراین شما مقدار بیشتری از این پروتئین ها را در ادرار خود دریافت می کنید
[ترجمه ترگمان]این صافی، که شبیه cheesecloth است، در نارسایی کلیه آسیب دیده است و در نتیجه شما بیشتر این پروتین ها را در ادرار خود پیدا می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Make spice sachet by wrapping together in cheesecloth the cinnamon sticks, coriander seeds, cloves, peppercorns, bay leaves, and cardamom pods. Tie with kitchen string.
[ترجمه گوگل]ساشه ادویه را با پیچیدن چوب دارچین، دانه گشنیز، میخک، دانه فلفل، برگ بو و غلاف هل در پارچه پنیر درست کنید با نخ آشپزخانه گره بزنید
[ترجمه ترگمان]آن ها را با پیچیدن تکه های چوب دارچین، دانه گشنیز، دانه گشنیز، میخک، peppercorns، برگ خلیج و غلاف هل به هم متصل کنید طناب آشپزخانه را به هم وصل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Pass the curds and whey through cheesecloth or a handkerchief to separate the curds from the whey.
[ترجمه گوگل]کشک و کشک را از پارچه پنیر یا دستمال رد کنید تا کشک از آب پنیر جدا شود
[ترجمه ترگمان]پنیر و پنیر را از میان بادبان یا دستمالی رد می کند تا پنیر تازه پنیر را از آب جدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Place a clean dry folded piece of cheesecloth loosely over a bowl or a pitcher, and create a shallow well in the center.
[ترجمه گوگل]یک تکه پارچه پنیر تا شده خشک و تمیز را روی یک کاسه یا پارچ بگذارید و یک چاه کم عمق در مرکز ایجاد کنید
[ترجمه ترگمان]یک تکه پارچه تمیز شده خشک را روی یک کاسه یا یک پارچ قرار دهید و یک چاه سطحی در وسط ایجاد کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Drain the puree on cheesecloth in a colander to remove excess water.
[ترجمه گوگل]پوره را روی پارچه پنیر در آبکش بریزید تا آب اضافی آن گرفته شود
[ترجمه ترگمان]برای پاک کردن آب اضافی، puree را بر روی cheesecloth تخلیه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Line a large sieve with cheesecloth.
[ترجمه گوگل]یک الک بزرگ را با پارچه پنیر بپوشانید
[ترجمه ترگمان]یک الک هم با cheesecloth
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Slowly pour the cool oil into the cheesecloth covered bowl.
[ترجمه گوگل]روغن خنک را به آرامی در کاسه ای که با پارچه پنیر پوشانده شده است بریزید
[ترجمه ترگمان]روغن خنک را به آرامی در کاسه covered بریزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Legolatte peeked out from under his cheesecloth blindfold. Alas for the folly of these days!
[ترجمه گوگل]لگولات از زیر پارچه پنیر چشم بندش بیرون زد افسوس بر حماقت این روزها!
[ترجمه ترگمان]Legolatte از زیر چشم بسته او را زیر چشمی نگاه کرد افسوس که این روزها چه حماقتی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[سینما] توری نازک
[نساجی] پارچه پنیر سازی - ململ - پارچه سبک و شل بافت و نازک و توری- پارچه با بافت ساده پنبه ای متخلخل که برای کیسه کردن پنیر مصرف می شود

انگلیسی به انگلیسی

• light cotton gauze used in cheese making
cheesecloth is a cotton cloth that is very light and loosely woven.

پیشنهاد کاربران

بپرس