صفت ( adjective )
حالات: cheekier, cheekiest
مشتقات: cheekily (adv.), cheekiness (n.)
حالات: cheekier, cheekiest
مشتقات: cheekily (adv.), cheekiness (n.)
• : تعریف: impertinent or insolent; disrespectful; impudent.
• متضاد: humble
• مشابه: fresh, impudent, insolent, nervy, pert, saucy
• متضاد: humble
• مشابه: fresh, impudent, insolent, nervy, pert, saucy
- He could be a bit cheeky to his mother and get away with it, but his father wouldn't stand for any impertinence.
[ترجمه گوگل] او میتوانست با مادرش کمی گستاخ باشد و از آن دوری کند، اما پدرش هیچ جسارتی را تحمل نمیکرد
[ترجمه ترگمان] او می توانست به مادرش حمله کند و از آن فرار کند، اما پدرش حاضر نبود به خاطر گستاخی بایستد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او می توانست به مادرش حمله کند و از آن فرار کند، اما پدرش حاضر نبود به خاطر گستاخی بایستد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Complaining about the food when it was given for free seems a bit cheeky to me.
[ترجمه سارا] شکایت در مورد غذایی که رایگان داده شده به نظر من کمی گستاخانه به نظر میاد|
[ترجمه گوگل] شکایت از غذایی که به صورت مجانی داده شد به نظر من کمی گستاخانه به نظر می رسد[ترجمه ترگمان] ناله کردن در مورد غذا وقتی که به رایگان داده شد کمی گستاخانه به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید