check in with

پیشنهاد کاربران

ارتباط برقرار کردن یا تماس گرفتن با کسی برای ارائه یا دریافت به روزرسانی، معمولاً برای اطمینان از اینکه همه چیز به خوبی پیش می رود یا در جریان وضعیت خاصی باقی ماندن.
مترادف: Touch base with, contact, communicate with, get in touch with
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
You also want to make sure to regularly check in with your doctor about your medication schedule.
I need to check in with my boss to see if there are any updates on the project.
She checks in with her parents every week to make sure they're doing well.

check in with yourself
وقت گذاشتن برای خودو توجه کردن به خود
احوالپرسی کردن
گفتگو با افراد در جهت کسب اطلاعات از آنها
تحویل بار
احوالپرسی، خوش و بش کردن
US, informal
to talk with ( someone ) in order to report or find out new information
اعلام حضور کردن به
you check in with 'sara' when you get office به سارا اعلام حظور میکنی وقتی که به اداره رسیدی

بپرس