1. he cheated me but i'll find some way to pay him back
او مرا گول زد ولی من هم هر طور شده تلافی خواهم کرد.
2. simonian cheated my father out of his money
سیمونیان پول پدرم را با کلک از دست او درآورد.
3. feel cheated
احساس محرومیت یا مغبون شدگی کردن
4. using the wrong word cheated him of his legacy
استفاده از واژه ی غلط،او را از ارث محروم کرد.