اسم ( noun )
• (1) تعریف: one who cheats; swindler; fraud.
• مترادف: bilk, diddler, fraud, sharper, sharpie, swindler, trickster
• مشابه: adventurer, bandit, bluff, chiseler, con man, confidence man, crook, gyp, humbug, knave, rascal, rogue
• مترادف: bilk, diddler, fraud, sharper, sharpie, swindler, trickster
• مشابه: adventurer, bandit, bluff, chiseler, con man, confidence man, crook, gyp, humbug, knave, rascal, rogue
- Who would do business with him? Everyone knows he's a cheat.
[ترجمه سجاد شهبازی] چه کسی ممکنه با او کار کنه، همه میدونند که او متقلب است|
[ترجمه گوگل] چه کسی با او تجارت می کند؟ همه می دانند که او یک کلاهبردار است[ترجمه ترگمان] چه کسی با او معامله می کرد؟ همه می دونن که اون تقلب کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the act or result of cheating.
• مترادف: fraud, swindle, trick
• مشابه: artifice, con, confidence game, deception, gyp, hoax
• مترادف: fraud, swindle, trick
• مشابه: artifice, con, confidence game, deception, gyp, hoax
- Don't bet on that game. It's just a cheat.
[ترجمه گوگل] روی آن بازی شرط بندی نکنید این فقط یک تقلب است
[ترجمه ترگمان] روی اون بازی شرط نمی بندم این فقط یک حقه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] روی اون بازی شرط نمی بندم این فقط یک حقه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: in law, the act of obtaining someone's property by dishonest or criminal means.
• مترادف: larceny, stealing, theft, thievery
• مشابه: burglary, crime, offense
• مترادف: larceny, stealing, theft, thievery
• مشابه: burglary, crime, offense
• (4) تعریف: an annual brome grass, originally native to Europe but now a weed in wheat-growing regions worldwide; chess.
• مشابه: chess, grass
• مشابه: chess, grass
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cheats, cheating, cheated
حالات: cheats, cheating, cheated
• (1) تعریف: to defraud, often in order to obtain property, money, or influence; swindle.
• مترادف: bilk, burn, con, cozen, defraud, diddle, fleece, flimflam, gull, gyp, rook, swindle
• مشابه: beguile, clip, deceive, dupe, finagle, hoodwink, humbug, rip off, rogue, skin, sting, trick
• مترادف: bilk, burn, con, cozen, defraud, diddle, fleece, flimflam, gull, gyp, rook, swindle
• مشابه: beguile, clip, deceive, dupe, finagle, hoodwink, humbug, rip off, rogue, skin, sting, trick
- They cheat their customers by issuing false certificates of authenticity for their so-called gems.
[ترجمه گوگل] آنها با صدور گواهی اصالت جعلی برای به اصطلاح گوهرهای خود، مشتریان خود را فریب می دهند
[ترجمه ترگمان] آن ها با صدور گواهی جعلی اعتبار و اعتبار به نام جواهرات خود، مشتریان خود را فریب می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها با صدور گواهی جعلی اعتبار و اعتبار به نام جواهرات خود، مشتریان خود را فریب می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her brother cheated her out of her inheritance.
[ترجمه امید موسوی] برادرش او را از ارث محروم کرد|
[ترجمه گوگل] برادرش او را از ارثش فریب داد[ترجمه ترگمان] برادرش از ارث او منصرف شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to make the victim of a hoax; trick; fool.
• مترادف: dupe, fool, gull, trick
• مشابه: bamboozle, bluff, deceive, delude, hoodwink, humbug, mislead, rogue, spoof
• مترادف: dupe, fool, gull, trick
• مشابه: bamboozle, bluff, deceive, delude, hoodwink, humbug, mislead, rogue, spoof
- She cheated him into believing she loved him.
[ترجمه گوگل] او را فریب داد تا باور کند او را دوست دارد
[ترجمه ترگمان] اون بهش خیانت کرد که باور کنه دوستش داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون بهش خیانت کرد که باور کنه دوستش داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to deprive (someone) of something unfairly.
• مترادف: defraud
• مشابه: rob
• مترادف: defraud
• مشابه: rob
- The repressive regime cheated people of their rights and property.
[ترجمه گوگل] رژیم سرکوبگر مردم را به حق و اموالشان فریب داد
[ترجمه ترگمان] رژیم سرکوبگر، مردم حقوق و حقوق خود را فریب داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رژیم سرکوبگر، مردم حقوق و حقوق خود را فریب داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to elude or thwart by trickery or as if by trickery.
• مترادف: elude, evade
• مشابه: circumvent, escape, foil, outwit, thwart
• مترادف: elude, evade
• مشابه: circumvent, escape, foil, outwit, thwart
- Thrill seekers enjoy what they see as cheating death.
[ترجمه گوگل] جویندگان هیجان از چیزی که به عنوان مرگ تقلب می بینند لذت می برند
[ترجمه ترگمان] جویندگان الماسی از آنچه که آن ها به عنوان مرگ فریب می بینند، لذت می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جویندگان الماسی از آنچه که آن ها به عنوان مرگ فریب می بینند، لذت می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: cheatingly (adv.), cheater (n.)
مشتقات: cheatingly (adv.), cheater (n.)
• (1) تعریف: to practice deceit or fraud.
• مترادف: deceive, swindle
• مشابه: bluff, finagle, overreach
• مترادف: deceive, swindle
• مشابه: bluff, finagle, overreach
- They caught him cheating at cards and demanded he pay a fine and give up his club membership.
[ترجمه وحید نعمت زاده] مچ او را موقع تقلب در بازی ( کارتی ) گرفتند و از او جریمه و لغو عضویت کلوب را خواستار شدند.|
[ترجمه گوگل] آنها او را در حال تقلب در کارت ها دستگیر کردند و از او خواستند که جریمه ای بپردازد و عضویتش در باشگاه را رها کند[ترجمه ترگمان] آن ها به او تقلب کردند و خواستار جریمه کردن او شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to violate rules in a deceitful way.
• مشابه: finagle
• مشابه: finagle
- They cheated during the test by whispering the answers to each other.
[ترجمه گوگل] آنها در طول آزمون با زمزمه کردن پاسخ ها به یکدیگر تقلب کردند
[ترجمه ترگمان] ان ها در طول آزمایش با زمزمه کردن جواب ها به هم خیانت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ان ها در طول آزمایش با زمزمه کردن جواب ها به هم خیانت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was arrested for cheating on his taxes.
[ترجمه گوگل] او به دلیل تقلب در مالیات دستگیر شد
[ترجمه ترگمان] او به خاطر تقلب در مالیات دستگیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به خاطر تقلب در مالیات دستگیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (informal) to be sexually unfaithful or untrue (often fol. by "on").
• مترادف: two-time
• مشابه: cuckold, deceive
• مترادف: two-time
• مشابه: cuckold, deceive
- He's been cheating on his wife with a woman from his office.
[ترجمه NOAH] او دارد با یک زن از محل کاری به همسرش خیانت میکند|
[ترجمه گوگل] او با زنی از دفترش به همسرش خیانت کرده است[ترجمه ترگمان] اون داره با یه زن از دفترش خیانت می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید