chauffeur

/ˈʃoʊfə//ˈʃəʊfə/

معنی: شوفر، راننده ماشین، رانندگی کردن
معانی دیگر: کسی که شغل او رانندگی است

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one employed to drive an automobile.
مشابه: driver

- He gave instructions to the chauffeur to pick him up in two hours.
[ترجمه گوگل] او به راننده دستور داد تا دو ساعت دیگر او را بیاورد
[ترجمه ترگمان] به راننده دستور داد تا دو ساعت دیگر او را بیدار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: chauffeurs, chauffeuring, chauffeured
• : تعریف: to drive or be employed as a chauffeur.

- He chauffeurs the children to school every morning.
[ترجمه گوگل] او هر روز صبح بچه ها را با راننده به مدرسه می برد
[ترجمه ترگمان] اون می تونست هر روز صبح بچه ها رو به مدرسه برسونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She chauffeurs on the weekends.
[ترجمه گوگل] او در آخر هفته ها راننده می شود
[ترجمه ترگمان] او در تعطیلات آخر هفته کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The chauffeur drove them straight to the theatre.
[ترجمه گوگل]راننده آنها را مستقیماً به سمت تئاتر برد
[ترجمه ترگمان]راننده آن ها را مستقیما به تئاتر برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His former chauffeur is claiming unfair dismissal on the grounds of racial discrimination.
[ترجمه گوگل]راننده سابق او مدعی اخراج ناعادلانه به دلیل تبعیض نژادی است
[ترجمه ترگمان]راننده سابق او ادعا می کند که به دلیل تبعیض نژادی اخراج ناعادلانه ای را ادعا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In one driveway a chauffeur wearing rubber boots was hosing down a limousine.
[ترجمه گوگل]در یکی از راهروها، راننده‌ای که چکمه‌های لاستیکی پوشیده بود، یک لیموزین را شلنگ می‌کرد
[ترجمه ترگمان]در یک راه ماشین رو، راننده ای که چکمه های لاستیکی پوشیده بود روی یک لیموزین دراز کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The chauffeur turned the sedan about.
[ترجمه گوگل]راننده سدان را چرخاند
[ترجمه ترگمان]راننده اتومبیل را به اطراف چرخاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The chauffeur got out to crank the motor.
[ترجمه گوگل]راننده پیاده شد تا موتور را روشن کند
[ترجمه ترگمان]راننده از ماشین پیاده شد تا موتور را روشن کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His chauffeur misread his route and took a wrong turning.
[ترجمه گوگل]راننده او مسیر او را اشتباه خواند و یک پیچ اشتباه گرفت
[ترجمه ترگمان]راننده اش از مسیرش منحرف شد و اشتباه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A uniformed chauffeur stared straight ahead.
[ترجمه گوگل]یک راننده یونیفرم پوش مستقیم به جلو خیره شد
[ترجمه ترگمان]راننده اونیفورم پوش مستقیم به جلو خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He's volunteered his services as a chauffeur.
[ترجمه گوگل]او خدمات خود را به عنوان راننده داوطلبانه ارائه کرده است
[ترجمه ترگمان]اون به عنوان راننده داوطلب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I volunteered to act as chauffeur.
[ترجمه گوگل]من به عنوان راننده داوطلب شدم
[ترجمه ترگمان]من داوطلب شدم که نقش راننده رو بازی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He wrested the suitcase from the chauffeur.
[ترجمه گوگل]چمدان را از راننده بیرون کشید
[ترجمه ترگمان]چمدان را از راننده بیرون کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The limousine was driven by a chauffeur in uniform.
[ترجمه گوگل]این لیموزین توسط یک راننده یونیفرم سوار می شد
[ترجمه ترگمان]راننده لیموزین با یک راننده در حال رانندگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mum was cook, chauffeur, nurse, and entertainer all rolled into one.
[ترجمه گوگل]مامان آشپز، راننده، پرستار و مهماندار بود که همه در یک جا جمع شده بودند
[ترجمه ترگمان]مامان آشپز، راننده، پرستار و هنرمند در یکی از آن ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Or let me chauffeur your kid.
[ترجمه گوگل]یا اجازه بده من بچه ات را سوار شوم
[ترجمه ترگمان] یا بذار من به بچه تو رانندگی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The chauffeur pulled the car into the forecourt in a cloud of steam and got out.
[ترجمه گوگل]راننده ماشین را در ابری از بخار به جلوی زمین کشید و پیاده شد
[ترجمه ترگمان]راننده اتومبیل را در ابری از بخار بیرون کشید و بیرون آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شوفر (اسم)
chauffeur, driver

راننده ماشین (اسم)
chauffeur

رانندگی کردن (فعل)
chauffeur

انگلیسی به انگلیسی

• driver of a private motor car
work as the driver of a private vehicle; transport persons in a vehicle
a chauffeur is a person whose job is to drive and look after another person's car.
if you chauffeur someone somewhere, you drive them there in a car, usually as part of your job.

پیشنهاد کاربران

cab driver = cabby = cabbie = cabman = hack driver = livery driver = taxi driver = taximan = chauffeur
( also chauffeur somebody ↔ around )
to drive someone in your car, especially when you do not want to
I spent most of the day chauffeuring the kids around
to drive someone somewhere اگر فعل باشد : رساندن کسی
کمک راننده
کمک خلبان
شوفر ( کلمه فرانسوی )
راننده ؛ شوفر

بپرس