صفت ( adjective )
حالات: chattier, chattiest
مشتقات: chattily (adv.), chattiness (n.)
حالات: chattier, chattiest
مشتقات: chattily (adv.), chattiness (n.)
• (1) تعریف: tending to chat; talkative.
• مترادف: gabby, gossipy, talkative, voluble
• متضاد: taciturn
• مشابه: babbling, blathering, clacking, effusive, garrulous, glib, gushy, jabbering, loquacious, prating, prattling, verbose, windy, wordy
• مترادف: gabby, gossipy, talkative, voluble
• متضاد: taciturn
• مشابه: babbling, blathering, clacking, effusive, garrulous, glib, gushy, jabbering, loquacious, prating, prattling, verbose, windy, wordy
- He's an awfully chatty fellow, so I avoid him if I'm in a hurry.
[ترجمه گوگل] او آدم بدحجابی پرحرفی است، بنابراین اگر عجله دارم از او دوری می کنم
[ترجمه ترگمان] خیلی وراج است، بنابراین اگر عجله دارم از او دوری می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خیلی وراج است، بنابراین اگر عجله دارم از او دوری می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: informal or familiar in style.
• متضاد: formal
• مشابه: affectionate, amiable, congenial, conversational, cordial, cozy, familiar, friendly, informal, warm
• متضاد: formal
• مشابه: affectionate, amiable, congenial, conversational, cordial, cozy, familiar, friendly, informal, warm
- I got a chatty letter from my sister full of news from home.
[ترجمه گوگل] من یک نامه پرحرف از خواهرم پر از اخبار از خانه دریافت کردم
[ترجمه ترگمان] یه نامه پر سر و صدا از خواهرم گرفتم که پر از اخبار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یه نامه پر سر و صدا از خواهرم گرفتم که پر از اخبار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید