فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: chastens, chastening, chastened
مشتقات: chasteningly (adv.), chastener (n.), chastenment (n.)
حالات: chastens, chastening, chastened
مشتقات: chasteningly (adv.), chastener (n.), chastenment (n.)
• (1) تعریف: to awaken conscience or bring about moral improvement through suffering, discipline, or punishment.
• مترادف: discipline, punish
• متضاد: pamper
• مشابه: castigate, chastise, correct, penalize
• مترادف: discipline, punish
• متضاد: pamper
• مشابه: castigate, chastise, correct, penalize
- His reckless driving had nearly caused a child's death, and the experience chastened him.
[ترجمه حسین] رانندگی بی ملاحظه ی او نزیک بود منجر به مرگ یک کودک شود، و این تجربه او را بیدار کرد. ( که دیگر با بی ملاحظگی رانندگی نکند )|
[ترجمه گوگل] رانندگی بی احتیاطی او تقریباً باعث مرگ یک کودک شده بود و این تجربه او را تنبیه کرد[ترجمه ترگمان] رانندگی بی ملاحظه او باعث مرگ یک کودک شده بود و این تجربه او را تنبیه کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to subdue or restrain.
• مترادف: control, curb, restrain, subdue
• مشابه: moderate, tame, tone down
• مترادف: control, curb, restrain, subdue
• مشابه: moderate, tame, tone down
- He determined to chasten his temper and act more calmly in the future.
[ترجمه گوگل] او مصمم شد که عصبانیت خود را اصلاح کند و در آینده با آرامش بیشتری رفتار کند
[ترجمه ترگمان] مصمم بود که خشمش را حفظ کند و با آرامش بیشتری در آینده رفتار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مصمم بود که خشمش را حفظ کند و با آرامش بیشتری در آینده رفتار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Observing the performances of the other competitors chastened his hopes of a win.
[ترجمه گوگل] مشاهده عملکرد سایر رقبا امید او را به پیروزی ترغیب کرد
[ترجمه ترگمان] مشاهده عملکرد رقبای دیگر امید خود به پیروزی را از بین برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مشاهده عملکرد رقبای دیگر امید خود به پیروزی را از بین برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to make chaste; purify.
• مترادف: cleanse, purify
• متضاد: corrupt
• مترادف: cleanse, purify
• متضاد: corrupt
- After committing such sins, she became a nun, hoping to chasten her soul.
[ترجمه گوگل] پس از ارتکاب چنین گناهانی، به امید عذاب روح خود راهبه شد
[ترجمه ترگمان] پس از انجام چنین گناهان، زن روحانی شد، به امید اینکه روحش را نجات دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پس از انجام چنین گناهان، زن روحانی شد، به امید اینکه روحش را نجات دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید