chaste

/ˈt͡ʃeɪst//t͡ʃeɪst/

معنی: پرهیزکار، پاکدامن، عفیف، طاهر، خالص ومهذب
معانی دیگر: نجیب، پارسا، با عصمت، مهذب، پاکیزه خوی، آراسته، محجوب، وارسته، پاک نهاد، مجرد، (از نظر جنسی) خوددار، کسی که به خاطر ملاحظات مذهبی از مقاربت جنسی پرهیز می کند

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: chaster, chastest
مشتقات: chastely (adv.), chasteness (n.)
(1) تعریف: not having committed fornication or adultery.
مترادف: pure, virgin, virginal, virtuous
متضاد: adulterous, loose, promiscuous, unchaste
مشابه: celibate, continent

- The youth of this religion have to remain chaste, or the consequences could be severe.
[ترجمه گوگل] جوانان این دین باید پاکدامن باشند وگرنه عواقب آن می تواند شدید باشد
[ترجمه ترگمان] جوانان این دین باید عفیف بمانند، یا پیامدهای آن می تواند شدید باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: morally pure; without obscenity.
مترادف: decent, innocent, pure, virtuous
متضاد: impure, lewd, loose, unchaste
مشابه: clean, decorous, immaculate, impeccable, modest, moral, pristine, saintly, seemly, sinless, unblemished, uncorrupt, unsullied, wholesome

- As a priest, he endeavored to banish any thoughts from his mind that were not chaste.
[ترجمه گوگل] به عنوان یک کشیش، او تلاش کرد تا هر فکری را که عفیف نبود از ذهنش بیرون کند
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک کشیش، می کوشید افکار خود را از ذهن خود دور کند که پاک دامن نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: simple or refined in style; not ornate.
مترادف: plain, simple, unadorned
متضاد: ornate, ostentatious
مشابه: austere, direct, modest, straightforward, unaffected, unpretentious

- She has a chaste writing style.
[ترجمه گوگل] او سبک نوشتاری پاکیزه ای دارد
[ترجمه ترگمان] سبک نویسندگی عفیف دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a good, obedient, chaste wife. . .
زن خوب و فرمانبر و پارسا. . .

2. she was a holy woman--innocent and chaste
او زن مقدسی بود - معصوم و وارسته.

3. In the past, a woman needed to be chaste to make a good marriage.
[ترجمه گوگل]در گذشته، زن برای داشتن یک ازدواج خوب نیاز به پاکدامنی داشت
[ترجمه ترگمان]در گذشته، یک زن احتیاج به پاک کردن یک ازدواج خوب داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. People in some religious orders remain chaste.
[ترجمه گوگل]افراد در برخی از احکام دینی عفیف باقی می مانند
[ترجمه ترگمان]مردم در برخی فرقه های مذهبی همچنان عفیف هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Tess was a chaste young girl.
[ترجمه گوگل]تس یک دختر جوان پاکدامن بود
[ترجمه ترگمان]تس یه دختر جوون پاک دامن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He wrote in a chaste style.
[ترجمه گوگل]به سبک پاکی می نوشت
[ترجمه ترگمان]به سبک chaste می نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She gave him a chaste kiss on the cheek.
[ترجمه گوگل]بوسه ای پاک بر گونه او زد
[ترجمه ترگمان]او گونه اش را بوسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I like the simple, chaste lines of their architecture.
[ترجمه گوگل]من خطوط ساده و عفیف معماری آنها را دوست دارم
[ترجمه ترگمان]من خطوط ساده و chaste معماری آن ها را دوست دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These were not the dainty and chaste twirls and curtseys of the ballerinas at Lincoln Center.
[ترجمه گوگل]اینها چرخش های شیک و عفیف بالرین ها در مرکز لینکلن نبود
[ترجمه ترگمان]این ها twirls ظریف و chaste، نشان افتخار the در مرکز لینکلن بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He also realized that it would be chaste, that he would never physically consummate this love and that was fine.
[ترجمه گوگل]او همچنین متوجه شد که این عفت خواهد بود، که او هرگز از نظر جسمی این عشق را به پایان نخواهد رساند و این خوب است
[ترجمه ترگمان]او همچنین دریافت که این عشق پاک است، که هرگز به طور فیزیکی این عشق را تکمیل نخواهد کرد و این خوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Then, Isabel live chaste, and brother, die: More than our brother is our chastity.
[ترجمه گوگل]آنگاه ایزابل عفیف باش و برادر بمیر که عفت ما از برادر ما بیشتر است
[ترجمه ترگمان]سپس، ایزابل پاک و عفیف زندگی می کند، و برادر، مرگ، بیشتر از برادر ما، پاک دامنی ما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. During his chaste vigil he had a vision of wolves, bears, lions, leopards and unicorns.
[ترجمه گوگل]او در طول شب زنده داری عفیفانه خود، گرگ، خرس، شیر، پلنگ و تک شاخ را دید
[ترجمه ترگمان]در خلال شب زنده داری chaste، تصویری از گرگ ها، خرس، پلنگ و تک شاخ دیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If you were expecting the graceful and chaste fluidity of Swan Lake, you would surely have got the right gunk.
[ترجمه گوگل]اگر منتظر سیالیت برازنده و پاک دریاچه سوان بودید، مطمئناً گانک مناسبی می‌داشتید
[ترجمه ترگمان]اگر منتظر بود که ذهن زیبا و chaste کنار دریاچه سو ان قرار بگیرد، مسلما این ماده چسبناک به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. After one such visit she insisted on a chaste goodbye kiss.
[ترجمه گوگل]پس از یکی از این دیدارها، او اصرار بر یک بوسه خداحافظی پاکیزه کرد
[ترجمه ترگمان]بعد از یک ملاقات با یک بوسه خداحافظی اصرار ورزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پرهیزکار (صفت)
abstemious, virtuous, chaste

پاکدامن (صفت)
virtuous, chaste, vestal, virgin, continent

عفیف (صفت)
clean, pure, virtuous, chaste, virgin

طاهر (صفت)
clean, chaste, clear, undefiled

خالص ومهذب (صفت)
chaste

انگلیسی به انگلیسی

• celibate, pure, undefiled, modest, unaffected
a chaste person does not have sex with anyone, or only has sex with their husband or wife; an old-fashioned word, used showing approval.

پیشنهاد کاربران

خودداری از رابطه جنسی خارج از ازدواج یا به طور کلی رابطه جنسی؛ همچنین می تواند به معنای خلوص یا سادگی در سبک باشد
نشانگر خلوص، تواضع یا سادگی است
مترادف: Pure, modest, virtuous
متضاد: Impure, promiscuous, indecent
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
The chaste design of the dress reflected her modest personality.
They lived a chaste life dedicated to spiritual pursuits.
The artwork was admired for its chaste beauty.

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Abstaining from extramarital or sexual intercourse; pure in thought and action ✨
🔍 مترادف: Pure
✅ مثال: She led a chaste life, avoiding any behavior that could be considered improper.
گیاه پنج انگشت
پاکدامن - خوددار ( از لحاظ جنسی و سکسی ) - عفیف
معصوم - منزه از گناه
ساده
adjective
[also more chaste; most chaste]
1 old - fashioned : not having sex
◀️a chaste young woman
2 : morally pure or decent : not sinful
...
[مشاهده متن کامل]

◀️a chaste kiss on the cheek
3 : simple or plain
◀️a chaste design
Chaste صفته و اسمش Chastity هست :
noun
[noncount] : the state of not having sex with anyone : the quality or state of being chaste
◀️
The priest took a vow of chastity. [=made a promise never to have sex]
مبرا و منزه و پاک بودن از رابطه جنسی - پاکدامنی - عفت - عصمت - نجابت
Nobody doubted Fatima's chastity and purity.
- هیچ کس در مورد نجابت و پاکدامنی فاطمه شکی نداشت.
- Nuns take oaths of poverty, chastity, and obedience.
- راهبه ها در مورد فقیر ماندن و تجرد و اطاعت سوگند می خورند

بدون شلوغ پلوغی ، بی آلایش
I like the simple, chaste lines of their architecture.
وفادار به همسر

بپرس