صفت ( adjective )
حالات: charier, chariest
مشتقات: charily (adv.)
حالات: charier, chariest
مشتقات: charily (adv.)
• (1) تعریف: wary or mindful; cautious.
• مشابه: cagey, canny, cautious, safe, shy, wary
• مشابه: cagey, canny, cautious, safe, shy, wary
- Chary investors are likely to avoid these risky stocks.
[ترجمه گوگل] سرمایه گذاران Chary احتمالاً از این سهام پرخطر اجتناب می کنند
[ترجمه ترگمان] سرمایه گذاران Chary به احتمال زیاد از این سهام ریسک دار اجتناب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سرمایه گذاران Chary به احتمال زیاد از این سهام ریسک دار اجتناب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: selective; fastidious.
- He is chary about who reads his work.
[ترجمه سعید اصغری] او در مورد کسی که کارش را بررسی میکند محتاط است|
[ترجمه گوگل] او در مورد اینکه چه کسی آثارش را می خواند دلسوز است[ترجمه ترگمان] او در مورد اینکه چه کسی کار خود را مطالعه می کند، محتاط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: bashful; timid.
- She is chary of meeting new people.
[ترجمه گوگل] او مشتاق ملاقات با افراد جدید است
[ترجمه ترگمان] او از ملاقات با مردم جدید بیمناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او از ملاقات با مردم جدید بیمناک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: not dispensing freely; sparing (often fol. by "of").
- She is chary of favors to mere acquaintances.
[ترجمه گوگل] او نسبت به آشنایان صرف لطف دارد
[ترجمه ترگمان] از داشتن دوستان و آشنایان برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از داشتن دوستان و آشنایان برخوردار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید