اسم ( noun )
• (1) تعریف: a display of information in graphic or tabular form.
• مترادف: diagram, graph, table
• مشابه: blueprint, drawing, figure, illustration, layout, pictograph, plan, plate, schematic, tabulation
• مترادف: diagram, graph, table
• مشابه: blueprint, drawing, figure, illustration, layout, pictograph, plan, plate, schematic, tabulation
- The television listings are shown in a chart in the newspaper.
[ترجمه گوگل] لیست های تلویزیونی در نمودار در روزنامه نشان داده شده است
[ترجمه ترگمان] لیست های تلویزیونی در یک نمودار در این روزنامه نمایش داده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لیست های تلویزیونی در یک نمودار در این روزنامه نمایش داده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This chart shows the company's profits and loss over the past ten years.
[ترجمه گوگل] این نمودار سود و زیان شرکت را در ده سال گذشته نشان می دهد
[ترجمه ترگمان] این نمودار سود شرکت را طی ده سال گذشته نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این نمودار سود شرکت را طی ده سال گذشته نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a marine or aeronautic map.
• مشابه: map, plan
• مشابه: map, plan
- The captain studied the charts before setting a new course.
[ترجمه گوگل] کاپیتان قبل از شروع یک دوره جدید، نمودارها را مطالعه کرد
[ترجمه ترگمان] کاپیتان قبل از شروع یک درس جدید نمودارها را بررسی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کاپیتان قبل از شروع یک درس جدید نمودارها را بررسی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an outline map used to show the distribution of particular conditions such as weather, soil type, or population.
• مشابه: diagram, map, outline, weather map
• مشابه: diagram, map, outline, weather map
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: charts, charting, charted
مشتقات: chartable (adj.), chartless (adj.)
حالات: charts, charting, charted
مشتقات: chartable (adj.), chartless (adj.)
• (1) تعریف: to make a map of or record the measurements of.
• مترادف: map
• مشابه: fathom, measure, plumb, record, sound, survey
• مترادف: map
• مشابه: fathom, measure, plumb, record, sound, survey
- Many of these small islands were not charted until the 1900s.
[ترجمه گوگل] بسیاری از این جزایر کوچک تا سال 1900 ترسیم نشده بودند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از این جزایر کوچک تا دهه ۱۹۰۰ در نظر گرفته نشدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بسیاری از این جزایر کوچک تا دهه ۱۹۰۰ در نظر گرفته نشدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The depths of this sea are being charted for the first time.
[ترجمه گوگل] اعماق این دریا برای اولین بار ترسیم می شود
[ترجمه ترگمان] در اعماق این دریای برای نخستین بار در آنجا برنامه ریزی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در اعماق این دریای برای نخستین بار در آنجا برنامه ریزی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Scientists are charting the amount of rainfall in the region.
[ترجمه گوگل] دانشمندان در حال ترسیم میزان بارندگی در این منطقه هستند
[ترجمه ترگمان] دانشمندان میزان بارش در منطقه را رسم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دانشمندان میزان بارش در منطقه را رسم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to display on a table or graph
• مترادف: diagram, graph, tabulate
• مشابه: delineate, depict, draw up, list, plot, portray, represent, table
• مترادف: diagram, graph, tabulate
• مشابه: delineate, depict, draw up, list, plot, portray, represent, table
- On this page the author charts changes in average income.
[ترجمه گوگل] در این صفحه نویسنده تغییرات میانگین درآمد را نمودار می کند
[ترجمه ترگمان] در این صفحه، نمودار مولف به طور متوسط درآمد خود را تغییر می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در این صفحه، نمودار مولف به طور متوسط درآمد خود را تغییر می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to lay out a plan for.
• مترادف: draft, map, plan
• مشابه: arrange, draw up, formulate, outline, plot, project
• مترادف: draft, map, plan
• مشابه: arrange, draw up, formulate, outline, plot, project
- The purpose of this meeting is to chart our course over the next three years.
[ترجمه گوگل] هدف از این نشست ترسیم مسیر ما در سه سال آینده است
[ترجمه ترگمان] هدف این ملاقات، ترسیم مسیر ما در طول سه سال آینده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هدف این ملاقات، ترسیم مسیر ما در طول سه سال آینده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The captain charted a course back to England.
[ترجمه گوگل] کاپیتان مسیر بازگشت به انگلستان را ترسیم کرد
[ترجمه ترگمان] معلوم می شود که ناخدا به انگلستان برگشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] معلوم می شود که ناخدا به انگلستان برگشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید