charismatic

/kerəzˈmætɪk//ˌkærɪzˈmætɪk/

پرجذبه، جاذبه دار، فرمند، فرهمند (کسی که رفتار و کلامش دیگران را تحت تاثیر قرار می دهد)، هیربد، وابسته به گروه های مختلف مذهبی که معتقد هستند برخی از روحانیون دارای قدرت شفا و پیشگویی و غیره می باشند (نام این گروه ها: the charismatic church)، عضو این گونه گروه مذهبی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having unusually strong personal allure or appeal; marked by charisma.
مشابه: magnetic

- The charismatic leader charmed and enthralled his audience.
[ترجمه گوگل] رهبر کاریزماتیک مخاطبان خود را مجذوب و مجذوب خود کرد
[ترجمه ترگمان] رهبر پرجذبه حضار را مجذوب و شیفته خود کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of, relating to, or pertaining to any of several religious sects that emphasize direct communication with God, or God-given powers.
اسم ( noun )
• : تعریف: one who professes charismatic religion.

جمله های نمونه

1. gandhi was a charismatic leader
گاندی رهبر پرجذبه ای بود.

2. the leader of the cult was a charismatic man who enjoyed the complete obedience of his followers
رهبر آن فرقه مرد پرجذبه ای بود که از اطاعت کامل پیروانش برخوردار بود.

3. Like all truly charismatic people he can work his magic on both men and women.
[ترجمه گوگل]مانند همه افراد واقعاً کاریزماتیک، او می تواند جادوی خود را بر روی مردان و زنان اعمال کند
[ترجمه ترگمان]مثل همه کسانی که واقعا با او نا آشنا هستند او می تواند با هر دو زن و زن جادو کار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Few were able to resist this charismatic and persuasive leader.
[ترجمه گوگل]تعداد کمی توانستند در برابر این رهبر کاریزماتیک و متقاعد کننده مقاومت کنند
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از افراد موفق به مقاومت در برابر این رهبر روحانی و متقاعدکننده شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Martin Luther King was a very charismatic speaker.
[ترجمه گوگل]مارتین لوتر کینگ سخنران بسیار کاریزماتیکی بود
[ترجمه ترگمان]مارتین لوتر کینگ یک سخنگوی بسیار حساس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Paul Moore said, and charismatic priests like Feeney and his brother Leonard were in part responsible.
[ترجمه گوگل]پل مور گفت، و کشیشان کاریزماتیک مانند فینی و برادرش لئونارد تا حدی مسئول بودند
[ترجمه ترگمان]\"پل مور\" گفت، و کشیش های charismatic مانند Feeney و برادرش لئونارد در این مراسم شرکت داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But regarding 2 this teacher was not especially charismatic - in fact more self-effacing than naturally the centre of attention.
[ترجمه گوگل]اما در مورد 2، این معلم به ویژه کاریزماتیک نبود - در واقع بیش از آنکه به طور طبیعی مرکز توجه باشد، خودآگاه بود
[ترجمه ترگمان]اما در مورد ۲ این معلم به خصوص جذابیت خاصی نداشت - در حقیقت more از مرکز توجه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But as always, the charismatic Rundgren stole the show.
[ترجمه گوگل]اما مثل همیشه، راندگرن کاریزماتیک نمایش را ربود
[ترجمه ترگمان]اما مثل همیشه، Rundgren charismatic، این نمایش را به سرقت بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Dorothy Heathcote Because Dorothy is such a charismatic figure, many people thirst to see her on television or read about her.
[ترجمه گوگل]دوروتی هیثکوت از آنجایی که دوروتی شخصیت کاریزماتیکی است، بسیاری از مردم تشنه دیدن او در تلویزیون یا خواندن درباره او هستند
[ترجمه ترگمان]در وتی به این دلیل که در وتی در وتی بسیار پر جذبه و پر جذبه است بسیاری از مردم تشنه دیدن او در تلویزیون یا خواندن او هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His lifelong political rival, the charismatic, unlettered Eric Gairy, mocked Blaize's kindly manner as weakness.
[ترجمه گوگل]رقیب سیاسی مادام العمر او، اریک گیری کاریزماتیک و بی سواد، رفتار مهربانانه بلیز را به عنوان ضعف به سخره گرفت
[ترجمه ترگمان]رقیب سیاسی مادام العمر، charismatic، اریک Gairy، رفتار محبت آمیز او را به منزله ضعف تلقی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Not an obviously charismatic figure, Mr Chan's principal qualities are those of a high-order bureaucrat.
[ترجمه گوگل]شخصیتی آشکارا کاریزماتیک نیست، ویژگی های اصلی آقای چان ویژگی های یک بوروکرات عالی رتبه است
[ترجمه ترگمان]ویژگی اصلی آقای چان، نه یک شخصیت جذاب، بلکه ویژگی های اصلی کارمند رده بالای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Charismatic, charming, he'd become a national hero.
[ترجمه گوگل]کاریزماتیک، جذاب، او تبدیل به یک قهرمان ملی شده بود
[ترجمه ترگمان]Charismatic، فریبنده، قهرمان ملی شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Despite the recent successes of house churches and charismatic movements, the overall picture is unchanged.
[ترجمه گوگل]علیرغم موفقیت های اخیر کلیساهای خانگی و جنبش های کاریزماتیک، تصویر کلی بدون تغییر است
[ترجمه ترگمان]علی رغم موفقیت های اخیر کلیساهای خانه و جنبش های charismatic، تصویر کلی بدون تغییر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I would argue that they are as charismatic as chefs and yet their skills are less tangible and harder to gauge.
[ترجمه گوگل]من استدلال می کنم که آنها به اندازه سرآشپزها کاریزماتیک هستند و در عین حال مهارت های آنها کمتر ملموس و سخت تر است
[ترجمه ترگمان]من استدلال خواهم کرد که آن ها به اندازه آشپزهای charismatic و با این حال، مهارت آن ها کم تر ملموس و سخت تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• having a magnetic personality, having leadership ability
someone who is charismatic is able to attract, influence, and inspire people by their personal qualities.
the charismatic church is the part of the christian church that believes that people can obtain special supernatural gifts from god.

پیشنهاد کاربران

نورانی
با جذبه
متنفذ
شخصیت کاریزماتیک شخصیتی است که برای دیگران جذاب است و به عنوان الگو و فرد الهام بخش بر روی دیگران تاثیر می گذارد. افراد دارای کاریزما می توانند در بحث ها دیگران را راحت تر قانع کنند و بر دل و جان شان اثر بگذارند. واضح است که شخصیت های کاریزماتیک جزو موفق ترین افراد درجهان هستند.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : charisma
✅️ صفت ( adjective ) : charismatic
✅️ قید ( adverb ) : charismatically
خوش رِخنگی
در استان فارس واژه کهن ( خوش رخنه/خوش رشنه ) را به آدمهایی که با سخن یا چهره خاص خود در درون آدمها رخنه میکنند میگویند این واژه دقیقا برابر واژه کاریزما است
کاریزما: خوش رِخنه
کارزماتیک: خوش رِخنگی
( سبک رهبری ) کاریزماتیک
این کلمه زیاد معنی تاثیرگذار و اثرگذار نمیده
به معنی جذاب ، پرجذبه ، جذب کننده ، جلب کننده ، و فقط برای توصیف شخصی ( انسان ) استفاده میشه
مردم پسند_ گیرا
کاریزماتیک
Some one who has powerful mind
charming and attractive
گیرا، تاثیرگذار
گیرا ، کِشَنده ، جذاب ، جذب کننده ، جلب کننده ، جلب توجه کننده
اثرگذار ، تاثیرگذار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس