معنی: گیرایی، عطیهالهی، جذبه روحانی، گیرشمعانی دیگر: فر، فره (جذابیت و نفوذ و قدرت کلام و پیشگامی که برخی از مردم به ویژه رهبران از آن برخوردارند)، جاذبه، (مسیحیت) صفا و نورانیت (که موهبت الهی و خاص روشندلان است)، charism : عطیه الهی
• (1)تعریف: an unusual ability to influence people and arouse devotion. • مشابه: magic, magnetism
- His charisma inspired his followers to amazing self-sacrifices.
[ترجمه فاطمه عطاران] نفوذ کلام او سبب ایثارگری شگفت انگیز پیروانش شد
|
[ترجمه گوگل] کاریزمای او پیروانش را به فداکاری های شگفت انگیز برانگیخت [ترجمه ترگمان] ابهت او باعث شد که پیروان او به فداکاری شگفت انگیزی احترام بگذارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They say his charisma was a large factor in his winning the election.
[ترجمه گوگل] آنها می گویند کاریزمای او عامل بزرگی در پیروزی او در انتخابات بوده است [ترجمه ترگمان] آن ها می گویند که جذبه او عامل بزرگی برای برنده شدن در انتخابات بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: in theology, an ability miraculously conferred by the divine spirit.
جمله های نمونه
1. the leader had a special charisma that impressed all the soldiers
رهبر از جاذبه ی ویژه ای برخوردار بود که همه ی سربازان را تحت تاثیر قرار می داد.
2. Evil has charisma. Though people are repulsed by it, they also are drawn to its power.
[ترجمه گوگل]شر کاریزما دارد اگرچه مردم توسط آن دفع می شوند، اما به سمت قدرت آن نیز کشیده می شوند [ترجمه ترگمان]شیطان جذبه دارد اگر چه مردم از آن عقب رانده می شوند، اما آن ها به قدرت خود جذب می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. On screen Garbo had this great charisma so that you couldn't take your eyes off her.
[ترجمه ترجمه علی] روی صحنه، گاربو این جذبه فوق العاده را داشت طوری که تو نمی توانستی چشمانت را از او برداری.
|
[ترجمه گوگل]گاربو روی پرده این کاریزما عالی داشت به طوری که نمی توانستی چشم از او بردار [ترجمه ترگمان]در صفحه screen، این charisma بسیار charisma بود که تو نمی توانی چشم از او دور کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He brought youthful energy, dash and charisma to the department.
[ترجمه Kiyoumars.Olfati] انرژی، نشاط و جوانی او بقدری بود که راه را برای نفوذ و رهبری وی تثبیت می کرد.
|
[ترجمه گوگل]او انرژی جوانی، خط تیره و جذابیت را به بخش آورد [ترجمه ترگمان]او انرژی جوانی را همراه آورده بود و به سرعت به طرف اداره نفوذ می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. A leader with real charisma is needed to revivify the political party.
[ترجمه گوگل]برای احیای حزب سیاسی به رهبری با کاریزمای واقعی نیاز است [ترجمه ترگمان]یک رهبر با جذبه واقعی برای revivify حزب سیاسی مورد نیاز است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. How did a man of so little personal charisma get to be prime minister?
[ترجمه Alianism] چگونه یک مرد با این جذبه شخصیتی بسیار کم توانست نخست وزیر شود؟
|
[ترجمه گوگل]چگونه یک مرد با این همه جذابیت شخصی به نخست وزیری رسید؟ [ترجمه ترگمان]چطور یه مرد اینقدر شخصی میتونه وزیر اول بشه؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The President has great personal charisma.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور دارای کاریزمای شخصی بزرگ است [ترجمه ترگمان]رئیس جمهور دارای جذبه شخصی فوق العاده ای است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. So it was that her charisma and undoubted beauty helped to make her the first lady air correspondent in the world.
[ترجمه گوگل]بنابراین این بود که جذابیت و زیبایی بیتردید او به او کمک کرد تا بانوی اول خبرنگار هوایی جهان شود [ترجمه ترگمان]این بود که گیرایی او و زیبایی undoubted به او کمک کردند تا او را به عنوان خبرنگار هوا در دنیا معرفی کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Shakur has charisma, and, luckily, the less thankless role: at least his character has a vestige of scruples.
[ترجمه گوگل]شکور کاریزما دارد و خوشبختانه نقشی که کمتر ناسپاس است: حداقل شخصیت او بقایایی از ظلمها دارد [ترجمه ترگمان]Shakur دارای جذبه و ابهت بوده و خوشبختانه، نقش thankless کم تر دارد: حداقل شخصیت او نوعی وسواس دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. In the pre-war years, his lack of charisma and poor judgement of men contributed significantly to tension within the establishment.
[ترجمه گوگل]در سال های قبل از جنگ، فقدان کاریزمای او و قضاوت ضعیف او در مورد مردان به شدت به تنش در تشکیلات کمک کرد [ترجمه ترگمان]در سال های قبل از جنگ، عدم جذبه و قضاوت ضعیف مردم به طور قابل توجهی به تنش در داخل ساختمان کمک کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The shoguns themselves lacked the personal charisma of their early predecessors and divisions within the Bakufu hierarchy and Tokugawa followers increased.
[ترجمه گوگل]خود شوگون ها فاقد کاریزمای شخصی پیشینیان اولیه خود بودند و اختلافات در سلسله مراتب باکوفو و پیروان توکوگاوا افزایش یافت [ترجمه ترگمان]خود shoguns فاقد جذابیت شخصی پیشینیان خود بودند و divisions در سلسله مراتب Bakufu و پیروان Tokugawa افزایش یافت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Jobs ran on instinct and charisma, and was kept at arms length by those who really ran Apple.
[ترجمه گوگل]جابز بر اساس غریزه و کاریزما کار می کرد و کسانی که واقعاً اپل را اداره می کردند، او را دور از دسترس نگه داشتند [ترجمه ترگمان]جابز به روی غریزه و جذبه ادامه داد و توسط کسانی که واقعا اپل را اداره می کردند، در آغوش گرفته شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. We're businessmen, good with people, lots of charisma.
[ترجمه گوگل]ما تاجر هستیم، با مردم خوب و جذابیم [ترجمه ترگمان]ما businessmen، خوب با مردم، خیلی of [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. His lack of charisma and often unhappy persona will contrast sharply with Mandela's awesome humility, humour and stern paternalism.
[ترجمه گوگل]فقدان کاریزمای و شخصیت اغلب ناراضی او به شدت با فروتنی، شوخ طبعی و پدرگرایی شدید ماندلا در تضاد است [ترجمه ترگمان]نبود شخصیت جذاب و اغلب ناخوشایند او با فروتنی فوق العاده ماندلا و humour خشن و خشن ماندلا مقایسه می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. But Bolden was a riveting performer of personal charisma and crowd-pleasing musical power.
[ترجمه گوگل]اما بولدن یک مجری جذاب از کاریزمای شخصی و قدرت موسیقایی خشنودکننده بود [ترجمه ترگمان]اما Bolden نمایشی جذاب از جذبه شخصی و قدرت موسیقی خوشایند بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
گیرایی (اسم)
charism, charisma
عطیه الهی (اسم)
charism, charisma, charismata
جذبه روحانی (اسم)
charism, charisma
گیرش (اسم)
charism, charisma
انگلیسی به انگلیسی
• persuasive charm or attractiveness; person's flair; magnetism, leadership ability; (christianity) given talent in a heavenly manner if someone has charisma, they can attract, influence, and inspire people by their personal qualities.
پیشنهاد کاربران
✍ توضیح: A special magnetic quality that makes someone attractive and influential ✨😊 🔍 مترادف: Charm ✅ مثال: His charisma made him the natural leader of the group.
charisma ( n ) ( kəˈrɪzmə ) =the powerful personal quality that some people have to attract and impress other people, e. g. The President has great personal charisma. charismatic ( adj )
خوش رخنه در استان فارس واژه کهن ( خوش رخنه/خوش رشنه ) را به آدمهایی که با سخن یا چهره خاص خود در درون آدمها رخنه میکنند میگویند این واژه دقیقا برابر واژه کاریزما است کاریزما: خوش رِخنه کارزماتیک: خوش رِخنگی
گیرایی، کشش
جذابیت
جذبه
فَرَهْمَندی یا کاریزما ( به یونانی: χάρισμα؛ تلفظ: خاریسما ) در لغت به معنی جذابیت غیرعادی و دارا بودن صفت های ویژه و ممتاز و منحصربه فردی است که مورد پسند و ستایش تعداد زیادی از دیگر انسان هاست. جاذبه ای انفرادی ( فردی ) که اثری اجتماعی ( جمعی ) دارد. ... [مشاهده متن کامل]
از اواسط قرن بیستم و در ادبیات سیاسی و اجتماعی، واژه کاریزما به تعبیر غالبی در توصیف چهره های سیاسی برجسته بدل شد، چهره های مثبت یا منفی که جذابیت مقاومت ناپذیری برای توده ها داشته، توان اثرگذاری بی مانندی بر آن ها یافته بودند. 1. The politician had an exceptional charisma that made it easy for him to win over voters. 2. The new CEO's charisma was felt throughout the entire company, as employees were inspired by his vision and leadership. 3. Many successful actors and entertainers possess a strong sense of charisma, which makes them well - loved by fans and audiences. 4. Despite being a very introverted person, the author's writing exuded a certain charisma that captivated readers. 5. The motivational speaker's charisma was infectious, as his words and actions inspired many people to pursue their dreams and goals.
charisma واژه ای ایرانی - اوروپایی charisma : char - is - ma char = خور ، هور ، خورشید is = پَسوَند شایِستِگی ، لیاقَت ، هَمتَراز با - وَش ، اِش ، دَر پارسی ma = پَسونَدِ نام ساز ، مانَند: گَزمه ، چِشمه : چِش اَز چِشیدَن وَ - مه وَ . . . ... [مشاهده متن کامل]