charge with

انگلیسی به انگلیسی

• accuse of, blame for -, indict on -

پیشنهاد کاربران

تکلیف دادن، وظیفه محول کردن، تکلیف تعیین کردن
روبرو شدن
پر از
The atmosphere was charged with positive energy
اتمسفر اون فضا، پر از انرژی مثبت بود.
In California, a defendant may be charged with first - degree murder, second - degree murder, or capital murder.
متهم شدن/کردن به . . . . .
عهده دار شدن کار، وظیفه و . . .
They were charged with violating federal law
آنها متهم به نقض قانون فدرال بودند
متهم شدن/کردن به . . . . .

بپرس