🔹 مثال ها:
Let’s charge up the camera before the trip. بیایید دوربین رو قبل از سفر شارژ کنیم.
Her speech really charged up the audience. سخنرانی اش واقعاً جمعیت رو به وجد آورد.
He charged himself up with coffee and loud music. خودش رو با قهوه و موسیقی بلند شارژ کرد!
... [مشاهده متن کامل]
🔹 مترادف ها: energize • power up • hype up • fire up • stimulate
Let’s charge up the camera before the trip. بیایید دوربین رو قبل از سفر شارژ کنیم.
Her speech really charged up the audience. سخنرانی اش واقعاً جمعیت رو به وجد آورد.
He charged himself up with coffee and loud music. خودش رو با قهوه و موسیقی بلند شارژ کرد!
... [مشاهده متن کامل]
🔹 مترادف ها: energize • power up • hype up • fire up • stimulate
هیجان زده
با شتاب بالا رفتن
he charged up the building’s steps two at a time
پله ها ساختمان را دوست یکی بالا رفت
پله ها ساختمان را دوست یکی بالا رفت
حمله کردن
به معنی برانگیخه شدن. تهییج شدن.
charge up
Once you see how charged up she gets when she talks about art, I think you'll agree that it is truly her passion
وقتی یه بار ببیبی چطور زمانیکه راجب هنر، صحبت میکنه برانگیخته میشود. قانع میشوی که کشته و مرده ی هنر است.
وقتی یه بار ببیبی چطور زمانیکه راجب هنر، صحبت میکنه برانگیخته میشود. قانع میشوی که کشته و مرده ی هنر است.
شارژ کردن برقی تلفن همراه