🔹 معادل فارسی: با قدرت پیش رفتن / بی وقفه جلو رفتن / با اراده به سوی هدف حرکت کردن / با شتاب و جسارت ادامه دادن
🔹 مثال های روزمره:
She charged ahead with her career, ignoring the critics. با وجود منتقدان، با قدرت مسیر شغلی اش رو ادامه داد.
... [مشاهده متن کامل]
Let’s charge ahead and make this idea a reality. بیایید با قدرت جلو بریم و این ایده رو به واقعیت تبدیل کنیم.
He didn’t wait for approval—he just charged ahead. منتظر تأیید نشد—فقط با جسارت جلو رفت.
🔹 مترادف ها:
forge ahead – press on – push forward – plow ahead – go full steam
🔹 مثال های روزمره:
She charged ahead with her career, ignoring the critics. با وجود منتقدان، با قدرت مسیر شغلی اش رو ادامه داد.
... [مشاهده متن کامل]
Let’s charge ahead and make this idea a reality. بیایید با قدرت جلو بریم و این ایده رو به واقعیت تبدیل کنیم.
He didn’t wait for approval—he just charged ahead. منتظر تأیید نشد—فقط با جسارت جلو رفت.
🔹 مترادف ها:
به سرعت پیش رفتن؛ به پیش دویدن