معنی: مشخص کردن، توصیف کردن، منش نمایی کردن، متصف کردنمعانی دیگر: (منش یا سیرت یا ویژگی های کسی یا چیزی را) شرح دادن، ترسیم کردن، سرشت نمودن، ویژگی کسی یا چیزی بودن، متمایز کردن، منقوش کردن
فعل گذرا ( transitive verb )حالات: characterizes, characterizing, characterized
• (1)تعریف: to describe (someone or something) in terms of what one considers to be the most distinguishing feature or features; ascribe certain characteristics to. • مشابه: define, dominate, label, qualify, represent, stamp, style, type
- The press characterized him as a criminal.
[ترجمه گوگل] مطبوعات او را یک جنایتکار توصیف کردند [ترجمه ترگمان] مطبوعات او را به عنوان یک مجرم شناخته بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: to be a distinguishing attribute or quality of. • مشابه: feature, mark
- Depth of knowledge by its author characterizes this book.
[ترجمه گوگل] عمق دانش نویسنده آن مشخصه این کتاب است [ترجمه ترگمان] عمق دانش توسط مولف این کتاب، این کتاب را مشخص می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. they characterize anyone who disagrees with them as a traitor
آنان هرکس را که با آنها مخالف باشد خائن توصیف می کنند.
2. How would you characterize the mood of the 1990s?
[ترجمه Mariam] حال و هوای دهه 1990 را چگونه توصیف میکنید؟
|
[ترجمه گوگل]حال و هوای دهه 1990 را چگونه توصیف می کنید؟ [ترجمه ترگمان]حالت دهه ۱۹۹۰ را چگونه توصیف می کنید؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Bright colours and bold strokes characterize his early paintings.
[ترجمه گوگل]رنگهای روشن و سکتههای جسورانه نقاشیهای اولیه او را مشخص میکند [ترجمه ترگمان]رنگ های روشن و ضربه های پررنگ نقاشی های او را مشخص می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Both characterize connections in reality and both give an account of the character of our beliefs about them.
[ترجمه گوگل]هر دو پیوندها را در واقعیت مشخص می کنند و هر دو شرحی از ویژگی باورهای ما در مورد آنها ارائه می دهند [ترجمه ترگمان]هر دوی آن ها ارتباطات را در واقعیت مشخص می کنند و هر دو به شخصیت باورهای ما در مورد آن ها توجه می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Scientists characterize the humanities as uncertain, vague and irrelevant.
[ترجمه گوگل]دانشمندان علوم انسانی را نامشخص، مبهم و نامربوط توصیف می کنند [ترجمه ترگمان]دانشمندان علوم انسانی را به عنوان نامطمئن و نامربوط توصیف می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. In consequence, simple statistical techniques are used to characterize the grain size distribution data.
[ترجمه گوگل]در نتیجه، از تکنیکهای آماری ساده برای توصیف دادههای توزیع اندازه دانه استفاده میشود [ترجمه ترگمان]در نتیجه، از تکنیک های آماری ساده برای مشخص کردن داده های توزیع اندازه دانه استفاده می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The problem arose of how best to characterize the booklet for teachers.
[ترجمه گوگل]مشکل این بود که چگونه می توان این جزوه را برای معلمان توصیف کرد [ترجمه ترگمان]این مشکل ناشی از این است که چگونه میتوان دفترچه را برای معلمان طبقه بندی کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. His opponents have tried to characterize him as indifferent to the concerns of the working class.
[ترجمه گوگل]مخالفان او سعی کرده اند او را به عنوان بی تفاوت نسبت به نگرانی های طبقه کارگر توصیف کنند [ترجمه ترگمان]مخالفان او سعی کرده اند تا او را نسبت به نگرانی های طبقه کارگر نشان دهند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. In the pages that follow I will characterize some of the more obvious signs of a badly organized and motivated operation.
[ترجمه گوگل]در صفحات بعدی برخی از نشانه های آشکارتر یک عملیات بد سازماندهی شده و با انگیزه را شرح خواهم داد [ترجمه ترگمان]در صفحاتی که از من پیروی می کنند، برخی از نشانه های آشکار یک عمل بد سازمان یافته و با انگیزه را مشخص خواهم کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Improve laboratory capabilities to identify and characterize emerging pathogens.
[ترجمه گوگل]بهبود قابلیتهای آزمایشگاهی برای شناسایی و توصیف پاتوژنهای در حال ظهور [ترجمه ترگمان]بهبود قابلیت های آزمایشگاهی برای شناسایی و شناسایی عوامل pathogens در حال ظهور [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Another way to characterize these deepening levels of concentration is by the amount of time the mind can remain undisturbed.
[ترجمه گوگل]راه دیگر برای مشخص کردن این سطوح عمیق تمرکز، مدت زمانی است که ذهن می تواند بدون مزاحمت بماند [ترجمه ترگمان]یک راه دیگر برای مشخص کردن این سطوح عمیق غلظت، مقدار زمانی است که ذهن می تواند دست نخورده باقی بماند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Can you characterize your own political belief system?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید سیستم اعتقاد سیاسی خود را مشخص کنید؟ [ترجمه ترگمان]آیا می توانید سیستم اعتقادی سیاسی خود را مشخص کنید؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. A lot of people characterize romance as trashy books.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم عاشقانه را به عنوان کتاب های بی ارزش توصیف می کنند [ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم داستان عاشقانه را به عنوان کتاب بی ارزش توصیف می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Some of them we would characterize as networks, others as staff support / staff development cooperatives.
[ترجمه گوگل]برخی از آنها را به عنوان شبکه، برخی دیگر را به عنوان تعاونی های پشتیبانی / توسعه کارکنان توصیف می کنیم [ترجمه ترگمان]برخی از آن ها ما را به عنوان شبکه ها، دیگران به عنوان حمایت از تعاونی توسعه کارکنان \/ کارکنان توصیف می کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. What concepts can be used to characterize those systems that are not democratic?
[ترجمه گوگل]چه مفاهیمی را می توان برای مشخص کردن نظام هایی که دموکراتیک نیستند به کار برد؟ [ترجمه ترگمان]کدام مفاهیم می توانند برای مشخص کردن سیستم هایی که دموکراتیک نیستند مورد استفاده قرار گیرند؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ریاضیات] سرشت نمودن، مشخص کردن، مشخص ساختن، توصیف کردن
انگلیسی به انگلیسی
• describe; be a characteristic of (also characterise) to characterize someone or something means to be typical of them.
پیشنهاد کاربران
تعیین صفت؛ تعیین مشخصه؛ توصیف یا ارائه ی معیارهای تحقق
توصیف کردن مثال: His novels are characterized by rich imagery. رمان های او با تصویرسازی غنی مشخص می شوند.
شخصیت بخشیدن
توصیف کردن/مشخص کردن ویژگی های ( کسی یا چیزی )
( در فیلم و رمان ) شخصیت پردازی کردن
متصف به. . .
By characterize مشخصه اصلی x فلان چیز است.
مشخصه یا ویژگی بارز چیزی بودن
مشخصه چیزی بودن
توصیف کردن مشخصه های کسی یا چیزی
ویژگی های کسی یا چیزی را شرح دادن
این واژه برابر ( مشخصه سازی کردن ) می باشد. ( charact ) با ( سرشت ) از یک بُن و ریشه می باشد. ( er ) با ( آر ) از یک ریشه و بن می باشد. . . سرشتار ( ize ) با ( یختن، یزیدن ) از یک ریشه و بن می باشد. . . ( سرشتاریختن ) یا ( سرشتیختن ) ... [مشاهده متن کامل]
توصیف کردن ، متصف کردن ، وصف کردن، صلاحیت ، به نحوه احسن You described calmness as a sign of the beauty of the event of your common names
بیش از حد بزرگ جلوه دادن اغراق در توصیف کردن
مشخصه ی چیزی بودن
صفت، مشخصه و مُعرّف چیزی بودن مثلا رنگ روغن، صفت، مشخصه و معرف آثار این نقاش است/توصیف، معرفی و مشخص کردن با ویژگی های خاصی مثلا آن مورخ، آن دوره را به عنوان عصر خرد توصیف، معرفی و مشخص می کند.
وصف بارز چیزی بودن
ویژگی پردازی کردن
شناختن، شناساندن
مشخص کردن ویژگی ها
توصیف کردن مشخص کردن ( مثال مشخص کردن نوشته ی کسی )