اسم ( noun )
• (1) تعریف: the distinguishing qualities and attributes of a person, place, or thing.
• مترادف: attributes, essence, genius, nature, personality, quality, spirit
• مشابه: air, ambiance, characteristics, complexion, disposition, features, individuality, mettle, mold, reputation, sort, stamp, temperament
• مترادف: attributes, essence, genius, nature, personality, quality, spirit
• مشابه: air, ambiance, characteristics, complexion, disposition, features, individuality, mettle, mold, reputation, sort, stamp, temperament
- The town has a quaint and old-fashioned character.
[ترجمه گوگل] این شهر شخصیتی عجیب و غریب و قدیمی دارد
[ترجمه ترگمان] این شهر یه شخصیت خیلی قدیمی و قدیمی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این شهر یه شخصیت خیلی قدیمی و قدیمی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her character is open and honest like her mother's.
[ترجمه صبا] خالق|
[ترجمه گوگل] شخصیت او مانند مادرش باز و صادق است[ترجمه ترگمان] شخصیت او مثل مادرش صادق و صادق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: strong moral and ethical qualities; integrity.
• مترادف: backbone, conscientiousness, integrity, morality
• مشابه: courage, fortitude, honesty, honor, mettle, principle, rectitude, strength
• مترادف: backbone, conscientiousness, integrity, morality
• مشابه: courage, fortitude, honesty, honor, mettle, principle, rectitude, strength
- We expect character in our leaders.
[ترجمه MoJin] ما انتظار داریم رهبران ما با شخصیت باشند.|
[ترجمه گوگل] ما از رهبران خود انتظار شخصیت داریم[ترجمه ترگمان] ما از شخصیت رهبران خود انتظار داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a person in a novel, play, poem, or the like.
• مشابه: antagonist, dramatis personae, personage, player, protagonist
• مشابه: antagonist, dramatis personae, personage, player, protagonist
- Many actors have played the character of Hamlet in Shakespeare's play.
[ترجمه گوگل] بازیگران زیادی نقش هملت را در نمایشنامه شکسپیر بازی کرده اند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از بازیگران نقش هملت را در نمایشنامه شکسپیر بازی کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بسیاری از بازیگران نقش هملت را در نمایشنامه شکسپیر بازی کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a mark, letter, or symbol used in an alphabet or in mathematics.
• مشابه: figure, ideogram, letter, mark, number, rune, symbol
• مشابه: figure, ideogram, letter, mark, number, rune, symbol
- Your password must contain at least nine characters, either numbers or letters.
[ترجمه گوگل] رمز عبور شما باید حداقل شامل نه کاراکتر اعداد یا حروف باشد
[ترجمه ترگمان] گذرواژه شما باید حداقل نه نویسه داشته باشد، یا اعداد یا حروف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گذرواژه شما باید حداقل نه نویسه داشته باشد، یا اعداد یا حروف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The character "&" is called an "ampersand."
[ترجمه گوگل] کاراکتر "," را "امپرسند" می نامند
[ترجمه ترگمان] شخصیت \"&\" به نام \"ampersand\" خوانده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شخصیت \"&\" به نام \"ampersand\" خوانده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: (informal) one who is considered odd or eccentric.
• مترادف: eccentric, oddball
• مشابه: crackpot, crank, fruitcake, nut, nut case, oddity, screwball, weirdo
• مترادف: eccentric, oddball
• مشابه: crackpot, crank, fruitcake, nut, nut case, oddity, screwball, weirdo
- Some people find him annoying because he's such a character, but I enjoy him.
[ترجمه گوگل] بعضی ها او را آزاردهنده می دانند زیرا او چنین شخصیتی دارد، اما من از او لذت می برم
[ترجمه ترگمان] بعضی از مردم او را آزار می دهند، چون او چنین شخصیتی دارد، اما من از او لذت می برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بعضی از مردم او را آزار می دهند، چون او چنین شخصیتی دارد، اما من از او لذت می برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: a person, in reference to certain qualities.
• مشابه: customer, fellow, individual, man, person, woman
• مشابه: customer, fellow, individual, man, person, woman
- He was always a strange character, even when we were little.
[ترجمه گوگل] او همیشه شخصیت عجیبی بود، حتی وقتی ما کوچک بودیم
[ترجمه ترگمان] او همیشه شخصیت عجیبی داشت، حتی وقتی کوچک بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او همیشه شخصیت عجیبی داشت، حتی وقتی کوچک بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: unique charm or distinction.
- These modern hospital rooms have absolutely no character.
[ترجمه گوگل] این اتاق های بیمارستان مدرن مطلقاً هیچ شخصیتی ندارند
[ترجمه ترگمان] این اتاق های بیمارستان مدرن هیچ شخصیتی ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این اتاق های بیمارستان مدرن هیچ شخصیتی ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her dark eyebrows give her face character.
[ترجمه گوگل] ابروهای تیره او به چهره او شخصیت می بخشد
[ترجمه ترگمان] ابروهای سیاهش شخصیت او را به خود جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ابروهای سیاهش شخصیت او را به خود جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید