اسم ( noun )
• (1) تعریف: one of the main sections of a book, usu. marked with a number or title.
• مشابه: division, part, passage, portion, section, subdivision
• مشابه: division, part, passage, portion, section, subdivision
- This book has twelve chapters.
[ترجمه لونا] این کتاب شامل ۱۲ فصل میشود|
[ترجمه آتنا] این کتاب دارای ۱۲ فصل است|
[ترجمه Anime] این کتاب ۱۲ فصل دارد|
[ترجمه گوگل] این کتاب دوازده فصل دارد[ترجمه ترگمان] این کتاب دوازده فصل دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The assignment was to read chapter five in the textbook for Friday.
[ترجمه Sety] فصل پنجم کتاب درسی را خواندن وظیفه جمعه بود|
[ترجمه گوگل] تکلیف خواندن فصل پنجم کتاب درسی برای جمعه بود[ترجمه ترگمان] هدف از این کار خواندن فصل پنجم در کتاب درسی برای روز جمعه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a branch of a club or other organization.
• مشابه: branch, department, division, local, subdivision
• مشابه: branch, department, division, local, subdivision
- Our local chapter of the Red Cross has over a hundred volunteer workers.
[ترجمه گوگل] بخش محلی ما در صلیب سرخ بیش از صد کارگر داوطلب دارد
[ترجمه ترگمان] بخش محلی صلیب سرخ ما بیش از صد کارگر داوطلب دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بخش محلی صلیب سرخ ما بیش از صد کارگر داوطلب دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an important or distinct period in anything.
• مترادف: phase, stage
• مشابه: episode, era, part, passage, period, portion, section, time
• مترادف: phase, stage
• مشابه: episode, era, part, passage, period, portion, section, time
- That chapter of his life is over.
[ترجمه گوگل] آن فصل از زندگی او به پایان رسیده است
[ترجمه ترگمان] اون بخش از زندگیش دیگه تموم شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون بخش از زندگیش دیگه تموم شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was a sad chapter in the history of their country.
[ترجمه گوگل] این فصل غم انگیزی در تاریخ کشورشان بود
[ترجمه ترگمان] این یک فصل غمناک در تاریخ کشور آن ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این یک فصل غمناک در تاریخ کشور آن ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: an assembly of monks or of the canons of a church.
• مترادف: consistory
• مشابه: assembly, conclave, conference, convention, convocation, gathering, meeting, synod
• مترادف: consistory
• مشابه: assembly, conclave, conference, convention, convocation, gathering, meeting, synod
اسم ( noun )
• (1) تعریف: one of the main sections of a book, usu. marked with a number or title.
• مشابه: division, part, passage, portion, section, subdivision
• مشابه: division, part, passage, portion, section, subdivision
- This book has twelve chapters.
[ترجمه گوگل] این کتاب دوازده فصل دارد
[ترجمه ترگمان] این کتاب دوازده فصل دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این کتاب دوازده فصل دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The assignment was to read chapter five in the textbook for Friday.
[ترجمه گوگل] تکلیف خواندن فصل پنجم کتاب درسی برای جمعه بود
[ترجمه ترگمان] هدف از این کار خواندن فصل پنجم در کتاب درسی برای روز جمعه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هدف از این کار خواندن فصل پنجم در کتاب درسی برای روز جمعه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a branch of a club or other organization.
• مشابه: branch, department, division, local, subdivision
• مشابه: branch, department, division, local, subdivision
- Our local chapter of the Red Cross has over a hundred volunteer workers.
[ترجمه گوگل] بخش محلی ما در صلیب سرخ بیش از صد کارگر داوطلب دارد
[ترجمه ترگمان] بخش محلی صلیب سرخ ما بیش از صد کارگر داوطلب دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بخش محلی صلیب سرخ ما بیش از صد کارگر داوطلب دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an important or distinct period in anything.
• مترادف: phase, stage
• مشابه: episode, era, part, passage, period, portion, section, time
• مترادف: phase, stage
• مشابه: episode, era, part, passage, period, portion, section, time
- That chapter of his life is over.
[ترجمه گوگل] آن فصل از زندگی او به پایان رسیده است
[ترجمه ترگمان] اون بخش از زندگیش دیگه تموم شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون بخش از زندگیش دیگه تموم شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was a sad chapter in the history of their country.
[ترجمه گوگل] این فصل غم انگیزی در تاریخ کشورشان بود
[ترجمه ترگمان] این یک فصل غمناک در تاریخ کشور آن ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این یک فصل غمناک در تاریخ کشور آن ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: an assembly of monks or of the canons of a church.
• مترادف: consistory
• مشابه: assembly, conclave, conference, convention, convocation, gathering, meeting, synod
• مترادف: consistory
• مشابه: assembly, conclave, conference, convention, convocation, gathering, meeting, synod