فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: chaps, chapping, chapped
حالات: chaps, chapping, chapped
• : تعریف: to crack or redden (the skin).
- All that dishwashing chapped his hands.
[ترجمه گوگل] آن همه ظرفشویی دستانش را ترکاند
[ترجمه ترگمان] همه اون dishwashing دست هاش رو خورد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همه اون dishwashing دست هاش رو خورد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: of skin, to become cracked and sore from exposure or cold.
- My lips are chapping in this wind.
[ترجمه گوگل] لب هایم در این باد می ترکد
[ترجمه ترگمان] لبه ای من در این باد chapping
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لبه ای من در این باد chapping
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a crack in, or soreness of, the skin resulting from exposure.
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a man or boy; fellow.
• مشابه: boy, lad, stiff
• مشابه: boy, lad, stiff