changeable

/ˈt͡ʃeɪndʒəbəl//ˈt͡ʃeɪndʒəbəl/

معنی: متغیر، نا پایدار، تغییر پذیر، تعویض پذیر، دگرگون شدنی، دگرگون پذیر
معانی دیگر: (در اتومبیل) توی دنده ی سبک تر گذاشتن، دگرگونی پذیر، عوض شدنی، مبادله پذیر، معاوضه پذیر، متلون، دمدمی، تعوی­ پذیر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: changeably (adv.), changeability (n.), changeableness (n.)
(1) تعریف: capable of changing; likely to change; variable; inconstant; fickle.
مترادف: alterable, changeful, fickle, inconstant, mutable, skittish, uncertain, unstable, unsteady, variable
متضاد: constant, invariable, saturnine, set, stable, unchangeable
مشابه: capricious, erratic, fluctuating, inconsistent, mercurial, mobile, protean, temperamental, unpredictable, unreliable, varying, volatile

- The weather is difficult to predict due to the changeable winds in this area.
[ترجمه گوگل] پیش بینی آب و هوا به دلیل وزش بادهای متغیر در این منطقه دشوار است
[ترجمه ترگمان] پیش بینی شرایط آب و هوا به دلیل وزش باد در این منطقه دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: changing in color or appearance, esp. when viewed from different angles, such as some silk; iridescent.
مترادف: shot
مشابه: iridescent, motley, nacreous, opalescent, parti-colored, prismatic, shimmering

جمله های نمونه

1. in spring the weather is very changeable
در بهار هوا بسیار متغیر است.

2. The heavy rain might settle the changeable weather.
[ترجمه گوگل]باران شدید ممکن است آب و هوای متغیر را حل کند
[ترجمه ترگمان]باران سنگین ممکن بود هوای دگرگون شدنی را برطرف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The weather is very changeable at the moment.
[ترجمه گوگل]هوا در حال حاضر بسیار متغیر است
[ترجمه ترگمان]هوا در آن لحظه بسیار قابل تغییر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In the changeable life, time is the greatest thief.
[ترجمه گوگل]در زندگی متغیر، زمان بزرگترین دزد است
[ترجمه ترگمان]در زندگی تغییرپذیر، زمان بزرگ ترین دزد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She experienced changeable moods and panic attacks.
[ترجمه گوگل]او خلق و خوی متغیر و حملات پانیک را تجربه کرد
[ترجمه ترگمان]او خلق و خوی متغیر و حملات عصبی را تجربه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The weather is very changeable at this time of year.
[ترجمه گوگل]آب و هوا در این فصل از سال بسیار متغیر است
[ترجمه ترگمان]آب و هوا در این زمان از سال بسیار متغیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The weather in Britain is notoriously changeable.
[ترجمه گوگل]آب و هوا در بریتانیا به طرز بدنامی متغیر است
[ترجمه ترگمان]آب و هوا در بریتانیا بسیار متغیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His moods are very changeable.
[ترجمه گوگل]روحیه او بسیار متغیر است
[ترجمه ترگمان]حالات و حالات او بسیار قابل تغییر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. His changeable features, his tones, gestures and expressions seemed to defy descriptions.
[ترجمه گوگل]ویژگی‌های متغیر، لحن‌ها، حرکات و عبارات او به نظر می‌رسید که توصیفات را به چالش بکشد
[ترجمه ترگمان]ویژگی های قابل تغییر، لحن و حالات و حالات او، به نظر می رسید که از توصیف آن ها طفره می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The changeable weather that November brings can lead to foggy conditions.
[ترجمه گوگل]آب و هوای متغیری که نوامبر به ارمغان می آورد می تواند منجر به شرایط مه آلود شود
[ترجمه ترگمان]آب و هوای قابل تغییر که ماه نوامبر به ارمغان می آورد می تواند منجر به شرایط مه آلود شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Changeable conditions and the active nature of skiing make it essential that designs should not only look good but also be functional.
[ترجمه گوگل]شرایط قابل تغییر و ماهیت فعال اسکی ضروری است که طرح ها نه تنها خوب به نظر برسند بلکه باید کاربردی نیز باشند
[ترجمه ترگمان]شرایط changeable و طبیعت فعال اسکی آن را ضروری می سازد که طراحی نه تنها باید خوب به نظر برسد، بلکه کاربردی نیز باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I'm a changeable sort of person.
[ترجمه گوگل]من آدم قابل تغییری هستم
[ترجمه ترگمان]من آدم دمدمی مزاجی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Everybody was, as Oliver knew himself to be, changeable.
[ترجمه گوگل]همه، همانطور که الیور خودش را می دانست، قابل تغییر بودند
[ترجمه ترگمان]همه، همان طور که اولیور خود می دانست، دگرگون گشته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Our bones are as soft and changeable as those of the fetus we carried for nine months.
[ترجمه گوگل]استخوان های ما به اندازه استخوان های جنینی که به مدت نه ماه حمل کرده ایم نرم و قابل تغییر است
[ترجمه ترگمان]استخوان های ما به اندازه جنین در طول نه ماه نرم و ملایم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It is an inherently debatable and changeable idea.
[ترجمه گوگل]این یک ایده ذاتا قابل بحث و تغییر است
[ترجمه ترگمان]این یک ایده ذاتا قابل بحث و قابل تغییر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

متغیر (صفت)
uncertain, angry, floating, erratic, mercurial, transitive, fitful, indignant, variable, changing, changeable, changed, shifty, checkered, vicissitudinous, unsteady

نا پایدار (صفت)
fugacious, changeable, astable, unstable, labile, ramshackle, evanescent, transitory, astatic, transient, mutable, impermanent, vacillatory

تغییر پذیر (صفت)
supple, variable, changeable, skittish, mutant, mutable, convertible, plastic, vacillatory

تعویض پذیر (صفت)
changeable

دگرگون شدنی (صفت)
changeable

دگرگون پذیر (صفت)
changeable

تخصصی

[ریاضیات] قابل تغییر، ناپایدار، تغییر پذیر

انگلیسی به انگلیسی

• fickle, capricious; subject to change; interchangeable
if something is changeable, it is likely to change.

پیشنهاد کاربران

۱. متغیر ۲. دمدمی ۳. بی ثبات
مثال:
in spring the weather is very changeable.
در بهار هوا بسیار متغیر و بی ثبات است.
" قابل تغییر - ناپایدار "
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : change
✅️ اسم ( noun ) : change / changeability / changer / changeableness / changelessness
✅️ صفت ( adjective ) : changeable / changed / changeless
✅️ قید ( adverb ) : changeably
دستخوش تغییر قرار گرفتن
متغییر
changing a lot

بپرس