تغییر روش (یا عقیده و غیره) دادن، رفتار خود را عوض کردن، 1- تغییر (از یک روش یا چیز به روش یا چیز دیگر)، 2- جا عوض کردن، مبادله کردن، (در افسانه های جن و پری) بچه ای که پریان به جای بچه ای که دزدیده اند می گذارند، بچه ی عوضی، (قدیمی) آدم متلون، آدم دمدمی، خائن، دگرگونی کامل (به ویژه در مورد کالای تولید شده یا روش تولید و یا ابزار تولید)
• : تعریف: the process of conversion from one system or condition to another. • مشابه: conversion
- the changeover to the metric system
[ترجمه گوگل] تغییر به سیستم متریک [ترجمه ترگمان] تبدیل به سیستم متریک [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. She wanted to change over from gas to electricity for her cooking.
[ترجمه گوگل]او می خواست برای آشپزی خود از گاز به برق تبدیل شود [ترجمه ترگمان]او می خواست از گاز به برق برای پخت وپز خود تغییر دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He wanted to change over to a more suitable job.
[ترجمه گوگل]او می خواست به یک شغل مناسب تر تغییر کند [ترجمه ترگمان]او می خواست به شغل مناسب تری تبدیل شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Can we change over? I'd like to sit in the sun.
[ترجمه Azimi] می توانیم جایمان را با هم عوض کنیم ؟ من دوست دارم زیر نور خورشید بنشینم
|
[ترجمه گوگل]آیا می توانیم تغییر کنیم؟ دوست دارم زیر آفتاب بشینم [ترجمه ترگمان]میشه دوباره عوض بشیم؟ دوست دارم در آفتاب بنشینم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Complete all the exercises on one leg, then change over.
[ترجمه گوگل]تمام تمرینات را روی یک پا انجام دهید، سپس تغییر دهید [ترجمه ترگمان]تمام تمرین ها را روی یک پا کامل کنید و سپس آن را تغییر دهید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Perceptions change over time .
[ترجمه گوگل]ادراکات در طول زمان تغییر می کنند [ترجمه ترگمان]Perceptions در زمان تغییر میکنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The guards change over at midnight.
[ترجمه گوگل]پاسداران نیمه شب عوض می شوند [ترجمه ترگمان]نگهبانان شب تغییر می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. We hope to change over to the new software by next month.
[ترجمه گوگل]امیدواریم تا ماه آینده به نرم افزار جدید تغییر دهیم [ترجمه ترگمان]امیدواریم تا ماه آینده به سراغ نرم افزار جدید برویم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. When you get tired of driving we can change over.
[ترجمه گوگل]وقتی از رانندگی خسته شدید، میتوانیم عوض کنیم [ترجمه ترگمان]وقتی از رانندگی خسته می شوید، می توانیم آن را تغییر دهیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Perhaps you and I had better change over; you are more experienced.
[ترجمه گوگل]شاید بهتر بود من و تو تغییر کنیم شما با تجربه تر هستید [ترجمه ترگمان]شاید من و تو تغییر کرده باشیم؛ تو با تجربه تر تری [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Football players change over after half-time.
[ترجمه گوگل]بازیکنان فوتبال بعد از نیمه دوم تغییر می کنند [ترجمه ترگمان]بازیکنان فوتبال بعد از نیم ساعت تغییر می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The longitudinal data will be utilised to investigate change over time and the factors which predict good or poor outcome.
[ترجمه گوگل]داده های طولی برای بررسی تغییرات در طول زمان و عواملی که نتیجه خوب یا ضعیف را پیش بینی می کنند، مورد استفاده قرار خواهند گرفت [ترجمه ترگمان]داده های طولی برای بررسی تغییرات در طول زمان و عواملی که نتیجه خوب یا ضعیف را پیش بینی می کنند مورد استفاده قرار خواهند گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Just as methods of cultivating a garden change over time, practices develop from season to season.
[ترجمه گوگل]درست همانطور که روشهای پرورش باغ در طول زمان تغییر میکند، شیوهها نیز از فصلی به فصل دیگر توسعه مییابند [ترجمه ترگمان]درست به عنوان روش های کشت یک باغ در طول زمان، عمل ها از فصل به فصل رشد می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. One can hardly expect newspapers not to change over four decades!
[ترجمه گوگل]به سختی می توان انتظار داشت که روزنامه ها در طول چهار دهه تغییر نکنند! [ترجمه ترگمان]نمی توان انتظار داشت که روزنامه ها بیش از چهار دهه تغییر نکنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. And departmental power can change over time, depending on economic conditions, technological breakthroughs, and government legislation.
[ترجمه گوگل]و قدرت دپارتمان بسته به شرایط اقتصادی، پیشرفتهای تکنولوژیکی و قوانین دولتی میتواند در طول زمان تغییر کند [ترجمه ترگمان]و قدرت دپارتمانی می تواند با توجه به شرایط اقتصادی، پیشرفته ای تکنولوژیکی و قوانین دولتی در طول زمان تغییر کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. He again called for a faster changeover to a market economy.
[ترجمه گوگل]او دوباره خواستار تغییر سریعتر به اقتصاد بازار شد [ترجمه ترگمان]او دوباره خواستار تبدیل سریع تر به اقتصاد بازار شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. The changeover to the new system will take place gradually.
[ترجمه گوگل]انتقال به سیستم جدید به تدریج انجام خواهد شد [ترجمه ترگمان]تبدیل به سیستم جدید به تدریج انجام خواهد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. Right now we are in the changeover period between autumn and winter.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر ما در دوره تغییر بین پاییز و زمستان هستیم [ترجمه ترگمان]در حال حاضر ما در دوره تغییر بین پاییز و زمستان هستیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. The changeover to the new taxation system has created a lot of problems.
[ترجمه گوگل]تغییر نظام مالیاتی جدید مشکلات زیادی را ایجاد کرده است [ترجمه ترگمان]تغییر سیستم مالیاتی جدید مشکلات زیادی ایجاد کرده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
19. So far the changeover to the euro has been a matter for technocrats and central banks.
[ترجمه گوگل]تا کنون تغییر به یورو موضوع تکنوکرات ها و بانک های مرکزی بوده است [ترجمه ترگمان]تا کنون تبدیل به یورو موضوعی برای technocrats و بانک های مرکزی بوده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
20. There is a regular changeover between individuals in the performance of this activity.
[ترجمه گوگل]یک تغییر منظم بین افراد در انجام این فعالیت وجود دارد [ترجمه ترگمان]یک تغییر منظم بین افراد در عملکرد این فعالیت وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
21. The changeover from the domestic system of manufacture to that of the textile mill was completed during the next generation.
[ترجمه گوگل]تغییر از سیستم تولید داخلی به کارخانه نساجی در طول نسل بعدی تکمیل شد [ترجمه ترگمان]تغییر سیستم داخلی تولید به کارخانه نساجی در طول نسل بعدی تکمیل شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
22. Current spikes at changeover from reverse to forward bias are a particular source of trouble.
[ترجمه گوگل]جهش های فعلی در تغییر سوگیری معکوس به رو به جلو یک منبع خاص مشکل هستند [ترجمه ترگمان]مقادیر فعلی در تغییر از معکوس تا رو به جلو یک منبع خاص از مشکل هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
23. Computerisation By the time this note appears, the changeover from manual to computerised records and supporting data should have been completed.
[ترجمه گوگل]کامپیوتری شدن تا زمانی که این یادداشت ظاهر شود، تغییر از سوابق دستی به سوابق کامپیوتری و داده های پشتیبانی باید کامل شده باشد [ترجمه ترگمان]کامپیوتر در آن زمان به نظر می رسد که تغییر از دفترچه راهنمای به سوابق کامپیوتری و داده های پشتیبانی شده باید تکمیل شده باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
24. If successful, the changeover would take place next January.
[ترجمه گوگل]اگر موفقیت آمیز باشد، تغییر در ژانویه آینده انجام خواهد شد [ترجمه ترگمان]در صورت موفقیت این تغییر در ژانویه آینده رخ خواهد داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
25. It was almost time for the morning changeover, and normally he would wait until Bowman joined him on the control deck.
[ترجمه گوگل]تقریباً زمان تعویض صبح فرا رسیده بود و معمولاً منتظر می ماند تا بومن در عرشه کنترل به او بپیوندد [ترجمه ترگمان]تقریبا زمان تبدیل صبح بود، و معمولا او تا زمانی که بومن بر روی عرشه کنترل به او ملحق شود صبر می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
26. This foot changeover has to be repeated hundreds of times before any kind of perfection is achieved.
[ترجمه گوگل]این تغییر پا باید صدها بار تکرار شود تا هر نوع کمالی به دست آید [ترجمه ترگمان]این تغییر پا باید قبل از رسیدن به هر نوع تکمیل، صدها بار تکرار شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
27. If a Federal Communications Commission deadline stands, the changeover from analog to digital television will be complete by 200
[ترجمه گوگل]اگر مهلت کمیسیون ارتباطات فدرال به پایان برسد، تغییر از تلویزیون آنالوگ به دیجیتال تا سال 200 کامل خواهد شد [ترجمه ترگمان]اگر یک مهلت کمیسیون ارتباطات فدرال پابرجاست، تغییر از آنالوگ به تلویزیون دیجیتال تا ۲۰۰ تکمیل خواهد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
28. He has now agreed to extend his changeover period to eight years in line with the Government-backed ban.
[ترجمه گوگل]او اکنون موافقت کرده است که مطابق با ممنوعیت مورد حمایت دولت، دوره تغییر خود را به هشت سال افزایش دهد [ترجمه ترگمان]او اکنون موافقت کرده است که دوره تغییر خود را به مدت هشت سال در راستای ممنوعیت حمایت از دولت تمدید کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
29. Changeover of mechanism of battalion alreadylook forward to and enterprise reform had very great progress.
[ترجمه گوگل]تغییر مکانیسم گردان از قبل پیش بینی شده بود و اصلاحات سازمانی پیشرفت بسیار زیادی داشت [ترجمه ترگمان]Changeover مکانیزم گردان به جلو پیش رفت و اصلاحات اقتصادی پیشرفت بسیار زیادی داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
تخصصی
[زمین شناسی] تغییر دهنده-تبدیل کننده-برگردان [سینما] تغییر دستگاه [صنعت] تبدیل - قرار دادن ابزاری جدید در یک دستگاه یا ماشین برای انجام عملیات متفاوت
انگلیسی به انگلیسی
• change from one system to another, change to a new policy or plan; make a switch, exchange transition, upheaval; conversion a changeover is a change from one activity or system to another.