اسم ( noun )
• (1) تعریف: one that has taken first place in a competition; winner.
• مترادف: champ, number one, prizewinner, victor, winner
• مشابه: conqueror, hero, master
• مترادف: champ, number one, prizewinner, victor, winner
• مشابه: conqueror, hero, master
- They applauded the champion as he crossed the finish line.
[ترجمه عسل] آنها از قهرمانان خط پایان تحلیل کردند|
[ترجمه ا.ع] آنها از قهرمان هنگامی که از خط پایان عبور کرد تمجید کردند.|
[ترجمه گوگل] آنها قهرمان را هنگام عبور از خط پایان تشویق کردند[ترجمه ترگمان] همان طور که از خط پایان عبور می کرد، قهرمان مسابقه را کف زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: one that is acknowledged to be of high competitive ability as a result of previous shows or games.
• مترادف: champ, prizewinner
• مشابه: laureate
• مترادف: champ, prizewinner
• مشابه: laureate
- Most bets were placed on the known champion.
[ترجمه وحید] بهترین اونها قهرمان شد|
[ترجمه گوگل] بیشتر شرط ها روی قهرمان شناخته شده قرار می گرفت[ترجمه ترگمان] بیشتر شرط ها روی قهرمان شناخته شده گذاشته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was a champion as a swimmer and won several medals in the sport.
[ترجمه reza] اون یه قهرمان در شنا بود و چند مدال را در ورزش کسب کرد|
[ترجمه گوگل] او در رشته شنا قهرمان شد و چندین مدال در این رشته ورزشی کسب کرد[ترجمه ترگمان] او یک شناگر بود و چندین مدال در این رشته ورزشی کسب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: one who speaks in support of or fights for a person or cause.
• مترادف: advocate, backer, supporter, upholder
• مشابه: defender, exponent, patron, sponsor
• مترادف: advocate, backer, supporter, upholder
• مشابه: defender, exponent, patron, sponsor
- Martin Luther King, Jr. was a champion of civil rights.
[ترجمه گوگل] مارتین لوتر کینگ جونیور مدافع حقوق مدنی بود
[ترجمه ترگمان] مارتین لوتر کینگ پسر یک قهرمان حقوق مدنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مارتین لوتر کینگ پسر یک قهرمان حقوق مدنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was an outspoken champion of the poor.
[ترجمه وحید] او یک قهرمان فوق العاده برای فقرا بود|
[ترجمه گوگل] او یک قهرمان صریح فقرا بود[ترجمه ترگمان] او قهرمان outspoken بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: champions, championing, championed
حالات: champions, championing, championed
• : تعریف: to defend or fight for; advocate.
• مترادف: advocate, back, fight for, uphold
• متضاد: combat, oppose
• مشابه: campaign for, defend, hold a brief for, support
• مترادف: advocate, back, fight for, uphold
• متضاد: combat, oppose
• مشابه: campaign for, defend, hold a brief for, support
- As a congresswoman, she championed the cause of fair labor practices.
[ترجمه گوگل] به عنوان یک نماینده کنگره، او از اهداف منصفانه کار دفاع کرد
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک عضو کنگره از علت اعمال عادلانه کار دفاع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک عضو کنگره از علت اعمال عادلانه کار دفاع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: superior to all competitors.
• مترادف: prizewinning, top, unequaled
• مشابه: first, first-class, foremost, matchless, peerless, prize, standout, superior, supreme
• مترادف: prizewinning, top, unequaled
• مشابه: first, first-class, foremost, matchless, peerless, prize, standout, superior, supreme
- She's a champion athlete.
[ترجمه گوگل] او یک ورزشکار قهرمان است
[ترجمه ترگمان] او قهرمان ورزش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او قهرمان ورزش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید