اسم ( noun )
• (1) تعریف: a room, esp. a bedroom.
• مترادف: room
• مشابه: apartment, bedchamber, bedroom, boudoir, closet, drawing room, parlor, salon
• مترادف: room
• مشابه: apartment, bedchamber, bedroom, boudoir, closet, drawing room, parlor, salon
- The princess has retired to her chamber.
[ترجمه Four chamber] Four chamber|
[ترجمه عبدالرضا اسدی] شاهزاده خانم در اتاقش خلوت کرده ( منزوی شده )|
[ترجمه گوگل] شاهزاده خانم به اتاق خود بازنشسته شده است[ترجمه ترگمان] شاهزاده خانم به اتاق خود رفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an official reception room or meeting hall, esp. of a legislative assembly.
• مترادف: hall
• مشابه: auditorium, gallery
• مترادف: hall
• مشابه: auditorium, gallery
- The town meeting was held in the council chamber.
[ترجمه فرید] گردهمایی مردم در محل شورای شهر برگزار شد.|
[ترجمه گوگل] جلسه شهرستان در اتاق شورا برگزار شد[ترجمه ترگمان] جلسه شهر در اتاق شورا برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (pl.) a judge's office where matters not to be heard in open court can be discussed.
• مشابه: office, room, sanctum, study
• مشابه: office, room, sanctum, study
- Part of the hearing was held in chambers to protect the children's privacy.
[ترجمه فرید] بخشی از جلسه که شنیدن حرفها بود در آلن بر|
[ترجمه فرید] بخشی از جلسه را که مربوط به شنیدن نظرات در ارتباط با حمایت از خصوصی بچه ها بود در سالن برگزار شد.|
[ترجمه گوگل] بخشی از جلسه برای حفظ حریم خصوصی کودکان در اتاق ها برگزار شد[ترجمه ترگمان] بخشی از جلسه دادرسی برای حفاظت از حریم خصوصی کودکان برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a compartment or cavity.
• مترادف: compartment
• مشابه: atrium, cavity, recess
• مترادف: compartment
• مشابه: atrium, cavity, recess
- The heart has four chambers.
[ترجمه فرهاد] قلب چهار دریچه دارد|
[ترجمه گوگل] قلب چهار حفره دارد[ترجمه ترگمان] قلب چهار اتاق دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: the compartment of a gun or other firearm that holds the cartridge or shell.
- The police officer loaded bullets into the chamber.
[ترجمه گوگل] افسر پلیس گلوله ها را داخل اتاقک پر کرد
[ترجمه ترگمان] افسر پلیس گلوله را به داخل اتاق پرتاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] افسر پلیس گلوله را به داخل اتاق پرتاب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: chambers, chambering, chambered
حالات: chambers, chambering, chambered
• : تعریف: to enclose or confine in or as if in a chamber.
• مترادف: enclose
• مشابه: cavern, closet, confine, immure, sequester, shut in
• مترادف: enclose
• مشابه: cavern, closet, confine, immure, sequester, shut in
- They chambered him so that he could not harm others.
[ترجمه گوگل] او را به حجره بستند تا نتواند به دیگران آسیب برساند
[ترجمه ترگمان] او را به خود گرفتند تا به دیگران آسیب برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او را به خود گرفتند تا به دیگران آسیب برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید