challenger

/ˈt͡ʃæləndʒər//ˈt͡ʃæləndʒə/

دعوت کننده، خواننده، اعترا­کننده، مبارزطلب

جمله های نمونه

1. Her nearest challenger is the vice-president.
[ترجمه ی بنده خدا] نزدیک ترین رقیب او معاون رئیس جمهور است
|
[ترجمه گوگل]نزدیک ترین رقیب او معاون رئیس جمهور است
[ترجمه ترگمان]نزدیک ترین رقیب او معاون رئیس جمهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Determining how the Democratic challenger would conduct his presidency isn't quite so obvious.
[ترجمه گوگل]تعیین اینکه رقیب دموکرات چگونه ریاست جمهوری خود را انجام دهد چندان واضح نیست
[ترجمه ترگمان]مشخص کردن اینکه رقیب دموکرات چگونه ریاست او را بر عهده خواهد داشت کاملا مشخص نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The Frenchman held his own against the challenger.
[ترجمه گوگل]مرد فرانسوی مقابل حریف ایستادگی کرد
[ترجمه ترگمان]مردک فرانسوی در مقابل یک مبارز مقاومت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The champion decked the challenger in the second round.
[ترجمه گوگل]قهرمان در دور دوم رقیب را کنار زد
[ترجمه ترگمان]قهرمان در دور دوم مسابقه را پر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This could be the winning game for the challenger, who only needs two more points for the championship.
[ترجمه گوگل]این می تواند برنده بازی برای رقیب باشد که فقط به دو امتیاز دیگر برای قهرمانی نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]این می تواند بازی برنده برای حریف باشد، که تنها به دو نقطه دیگر برای مسابقات نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The champion dropped the challenger in the fourth round.
[ترجمه گوگل]قهرمان در دور چهارم رقیب را از دست داد
[ترجمه ترگمان]قهرمان مسابقه را در راند چهارم از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The world champion conquered yet another challenger last night.
[ترجمه گوگل]قهرمان جهان شب گذشته یک رقیب دیگر را فتح کرد
[ترجمه ترگمان] قهرمان دنیا دیشب یه رقیب دیگه رو فتح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. One heavy blow to the chin and the challenger went out like a light.
[ترجمه گوگل]یک ضربه سنگین به چانه و رقیب مانند نور خاموش شد
[ترجمه ترگمان]یک ضربه سنگین به چانه و رقیب همچون نوری بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The challenger delivered a series of punches to the champion.
[ترجمه گوگل]رقیب یک سری مشت به قهرمان زد
[ترجمه ترگمان]رقیب یک سری ضربات را به قهرمان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The judges gave the nod to the winning challenger.
[ترجمه گوگل]داوران به رقیب برنده اشاره کردند
[ترجمه ترگمان]داوران به رقیب برنده اشاره کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The champion and the challenger meet next week.
[ترجمه گوگل]قهرمان و رقیب هفته آینده به مصاف هم می روند
[ترجمه ترگمان]این قهرمان و حریف در هفته آینده با هم دیدار خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Draskovic has emerged as the strongest challenger to the leader of the Serbian government.
[ترجمه گوگل]دراسکویچ به عنوان قوی ترین رقیب رهبر دولت صربستان ظاهر شده است
[ترجمه ترگمان]Draskovic به عنوان قوی ترین رقیب دولت صربستان ظاهر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The challenger has been training hard for the big fight.
[ترجمه گوگل]رقیب سخت برای مبارزه بزرگ تمرین کرده است
[ترجمه ترگمان]حریف برای مبارزه بزرگ سخت آموزش دیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The challenger was dumped twice but won the fight.
[ترجمه گوگل]رقیب دو بار کنار گذاشته شد اما در مبارزه پیروز شد
[ترجمه ترگمان]یک مبارز دو بار به هم زده بود، اما مبارزه را پیروز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Lewis is his main challenger for the world title.
[ترجمه گوگل]لوئیس رقیب اصلی او برای عنوان قهرمانی جهان است
[ترجمه ترگمان]لوئیس رقیب اصلی او برای کسب عنوان جهانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• one contending for a championship title (sports); one who challenges
a challenger is someone who competes for a position or title, for example a sports championship.

پیشنهاد کاربران

کسی که دوست داره با چالش ها مواجه بشه و موانع رو برداره
مبارزه جو
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : challenge
✅️ اسم ( noun ) : challenge / challenger
✅️ صفت ( adjective ) : challenging / challenged
✅️ قید ( adverb ) : challengingly
بچه ها challenger فقط و فقط به معنی رقیب هست
رقیبی که میخواهد تو ورزش، سیاست، یا هرچیزی از برنده ی قبلی جلو بزند و رکورد بزند
پیرو ( در شاخه مدیریت بازرگانی )
مبارزه کننده، مبارز
رقیب
چالشگر 🎓
چالشگر
چالش پذیر

بپرس