اسم ( noun )
• (1) تعریف: a series of connected links, usu. made of metal, used for attaching, pulling, binding, or ornamentation.
• مشابه: cable, fetter, fob, tether
• مشابه: cable, fetter, fob, tether
- The prisoners were connected to each other by chains.
[ترجمه گوگل] زندانیان با زنجیر به یکدیگر متصل بودند
[ترجمه ترگمان] زندانی ها با زنجیر به هم متصل بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زندانی ها با زنجیر به هم متصل بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She put the dog outside on his chain.
[ترجمه گوگل] سگ را بیرون روی زنجیرش گذاشت
[ترجمه ترگمان] سگ را در زنجیر خود قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سگ را در زنجیر خود قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He wore a gold chain around his neck.
[ترجمه گوگل] او یک زنجیر طلا به گردن خود بسته بود
[ترجمه ترگمان] زنجیر طلایی دور گردنش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زنجیر طلایی دور گردنش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: something that confines or restrains.
• مترادف: bond, constraint, fetter, leash, manacle, restraint, shackle, trammel
• مشابه: check, curb
• مترادف: bond, constraint, fetter, leash, manacle, restraint, shackle, trammel
• مشابه: check, curb
- He felt his dreary job was a chain around his neck.
[ترجمه گوگل] او احساس می کرد شغل دلخراشش زنجیری به گردنش است
[ترجمه ترگمان] احساس کرد که شغل dreary زنجیری دور گردنش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] احساس کرد که شغل dreary زنجیری دور گردنش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a series of connected things or events.
• مترادف: progression, sequence, series, string
• مشابه: concatenation, course, cycle, range, set, succession, train
• مترادف: progression, sequence, series, string
• مشابه: concatenation, course, cycle, range, set, succession, train
- A chain of mountains stretched across the state.
[ترجمه گوگل] زنجیره ای از کوه ها در سراسر ایالت کشیده شده بود
[ترجمه ترگمان] یک سلسله کوه ها در آن سوی ایالت کشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یک سلسله کوه ها در آن سوی ایالت کشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There has been a chain of robberies in the city.
[ترجمه گوگل] سرقت های زنجیره ای در این شهر رخ داده است
[ترجمه ترگمان] یه سری دزدی توی شهر بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یه سری دزدی توی شهر بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a series of like business establishments owned by one person or company.
• مشابه: conglomerate, franchise
• مشابه: conglomerate, franchise
- This hotel chain operates only on the east coast.
[ترجمه گوگل] این هتل زنجیره ای فقط در ساحل شرقی فعالیت می کند
[ترجمه ترگمان] این زنجیره هتل فقط در ساحل شرقی عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این زنجیره هتل فقط در ساحل شرقی عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: (pl.) bondage; captivity.
• مترادف: bondage, captivity, servitude, slavery
• مشابه: bonds, confinement, fetters, incarceration, irons, shackles
• مترادف: bondage, captivity, servitude, slavery
• مشابه: bonds, confinement, fetters, incarceration, irons, shackles
• (6) تعریف: a unit of length, used in surveying, that is equal to sixty-six feet or 20.1 meters, and used in engineering, equal to one hundred feet or 30.48 meters.
• مترادف: surveyor's measure
• مترادف: surveyor's measure
• (7) تعریف: a measuring instrument of either of these lengths.
• مترادف: surveyor's level
• مترادف: surveyor's level
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: chains, chaining, chained
حالات: chains, chaining, chained
• (1) تعریف: to secure, attach, or fasten with a chain.
• مشابه: bind, enchain, fasten, fetter, handcuff, lash, leash, manacle, moor, secure, shackle, tether, tie
• مشابه: bind, enchain, fasten, fetter, handcuff, lash, leash, manacle, moor, secure, shackle, tether, tie
• (2) تعریف: to hold captive; confine.
• مترادف: confine, imprison, incarcerate, restrain
• مشابه: fetter, handcuff, intern, manacle, pen, pinion, restrict, shackle
• مترادف: confine, imprison, incarcerate, restrain
• مشابه: fetter, handcuff, intern, manacle, pen, pinion, restrict, shackle