centrality

/senˈtæləti//ˈsentrəl/

مرکزیت، قرار گیری در مرکز، تمایل به مرکز

جمله های نمونه

1. The centrality of the German economy to the welfare of Europe must be recognised.
[ترجمه گوگل]محوریت اقتصاد آلمان برای رفاه اروپا باید به رسمیت شناخته شود
[ترجمه ترگمان]مرکزیت اقتصاد آلمان برای رفاه اروپا باید به رسمیت شناخته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. That sort of centrality does not automatically make it an easy issue for national politicians, though.
[ترجمه گوگل]اگرچه این نوع مرکزیت به طور خودکار آن را برای سیاستمداران ملی آسان نمی کند
[ترجمه ترگمان]با این حال، این نوع مرکزیت به طور خودکار آن را به یک مساله آسان برای سیاستمداران ملی تبدیل نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A work unit holds a power base of centrality if other departments are very dependent on it in the work flow.
[ترجمه گوگل]اگر بخش‌های دیگر در جریان کار به آن بسیار وابسته باشند، یک واحد کاری دارای یک پایگاه قدرت مرکزی است
[ترجمه ترگمان]یک واحد کار پایه قدرت را در دست دارد اگر بخش های دیگر بسیار وابسته به آن در جریان کار باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The centrality of full employment as a policy objective is electorally expedient too.
[ترجمه گوگل]محوریت اشتغال کامل به عنوان یک هدف سیاست از نظر انتخاباتی نیز مصلحت است
[ترجمه ترگمان]مرکزیت اشتغال کامل به عنوان یک هدف سیاست، مصلحت گزار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It misleadingly marginalizes both the centrality of the Church and classicism, the dominant artistic trend of the period.
[ترجمه گوگل]به طور گمراه کننده ای هم مرکزیت کلیسا و هم کلاسیک گرایی، روند هنری غالب آن دوره را به حاشیه می برد
[ترجمه ترگمان]این امر هم بر مرکزیت کلیسای جامع و هم به شیوه کلاسیک، گرایش هنری حاکم بر دوره بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is the centrality of recordings within popular music today.
[ترجمه گوگل]این مرکز ضبط موسیقی محبوب امروزی است
[ترجمه ترگمان]این مرکزیت نوارهای ضبط شده در موسیقی امروز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It draws attention to the centrality of preaching in the New Testament.
[ترجمه گوگل]توجه را به محوریت موعظه در عهد جدید جلب می کند
[ترجمه ترگمان]این موضوع توجه را به مرکزیت موعظه در عهد جدید جلب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. With the advent of global ecological crisis, human centrality becomes the focus of discussion.
[ترجمه گوگل]با ظهور بحران اکولوژیکی جهانی، محوریت انسان در کانون بحث قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]با ظهور بحران اکولوژیک جهانی، مرکزیت انسانی کانون بحث می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To strengthen protection, we must reassert the centrality of international humanitarian and human rights law.
[ترجمه گوگل]برای تقویت حمایت، ما باید بر محوریت حقوق بین‌المللی بشردوستانه و حقوق بشر تاکید کنیم
[ترجمه ترگمان]برای تقویت حمایت باید بر مرکزیت قانون حقوق بشر و حقوق بشر تاکید کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. According to centrality strength, centrality strengths of Hohhot and Baotou city are respectively 27 and 3 as the"regional central city".
[ترجمه گوگل]با توجه به قدرت مرکزیت، نقاط قوت مرکزی شهر هوهوت و بائوتو به ترتیب 27 و 3 به عنوان "شهر مرکزی منطقه ای" هستند
[ترجمه ترگمان]با توجه به قدرت محوری، نقاط قوت مرکزیت شهر Hohhot و Baotou به ترتیب ۲۷ و ۳ به عنوان \"شهر مرکزی منطقه ای\" هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Meanwhile, Ezra Klein notes centrality of cars doesn't bode well for pricing carbon.
[ترجمه گوگل]در همین حال، Ezra Klein خاطرنشان می کند که مرکزیت خودروها برای قیمت گذاری کربن به خوبی پیش بینی نمی شود
[ترجمه ترگمان]در همین حال، ازرا کلاین اشاره می کند که مرکزیت خودرو برای قیمت گذاری کربن مناسب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Bank industry has great centrality and demonstrates the characteristics of imperfect competition.
[ترجمه گوگل]صنعت بانک مرکزیت زیادی دارد و ویژگی های رقابت ناقص را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]صنعت بانکی مرکزیت بزرگی دارد و ویژگی های رقابت ناکامل را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Occurrence centrality of the meeting after why taking hormone is fat?
[ترجمه گوگل]مرکز وقوع جلسه پس از اینکه چرا مصرف هورمون چربی است؟
[ترجمه ترگمان]از نظر مرکزیت این جلسه بعد از اینکه چرا هورمون taking چربی می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Why are states losing centrality as the main or only unit of analysis?
[ترجمه گوگل]چرا دولت ها به عنوان واحد اصلی یا تنها واحد تحلیل، مرکزیت خود را از دست می دهند؟
[ترجمه ترگمان]چرا دولت ها مرکزیت خود را به عنوان واحد اصلی یا تنها واحد تحلیل از دست می دهند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[زمین شناسی] مرکزیت، تمایل به مرکز
[ریاضیات] مرکزیت

انگلیسی به انگلیسی

• center position, central focus
centrality is the quality of being central; a formal word.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : centralize / center ( centre )
✅️ اسم ( noun ) : center ( centre ) / centralization / centralism / centralist / centrality
...
[مشاهده متن کامل]

✅️ صفت ( adjective ) : central / centralized / centered ( centred ) / centrist
✅️ قید ( adverb ) : centrally
❗️نکته: در انگلیسی امریکن، این کلمه به صورت center و در انگلیسی بریتیش به صورت centre نوشته می شود
❗️نکته دوم: در انگلیسی بریتیش برای یک سری از کلمات، اغلب به جای z از s استفاده می کنند؛ مثلا ممکن است centralize رو به صورت centralise ببینید؛ یک مثال بارز تر کلمه analyze هست که به صورت analyse می نویسند

۱. مرکزیت ۲. اهمیت / محوریت
The centrality of the German economy to the welfare of Europe must be recognized.
مرکزیت اقتصاد آلمان برای رفاه اروپا باید به رسمیت شناخته بشود.
مرکزگرایی
مرکزیت
مرکز گرایی
تمایل به مرکز
محوریت

بپرس