اسم ( noun )
• (1) تعریف: any of various powdered mixtures of clay and limestone that harden into a solid with the addition of water, used as a construction material.
• مترادف: mortar
• مشابه: asphalt, concrete, grout, macadam, pavement, plaster, stucco
• مترادف: mortar
• مشابه: asphalt, concrete, grout, macadam, pavement, plaster, stucco
- The basement floor is made out of cement, so it always feels cool.
[ترجمه گوگل] کف زیرزمین از سیمان ساخته شده است، بنابراین همیشه احساس خنکی می کند
[ترجمه ترگمان] کف زیرزمین از سیمان ساخته شده است، بنابراین همیشه سرد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کف زیرزمین از سیمان ساخته شده است، بنابراین همیشه سرد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: any of various adhesives that harden upon drying; glue.
• مترادف: adhesive, glue, gum, mucilage, paste
• مشابه: epoxy
• مترادف: adhesive, glue, gum, mucilage, paste
• مشابه: epoxy
- That broken cup can be fixed with cement.
[ترجمه گوگل] اون فنجان شکسته رو میشه با سیمان درست کرد
[ترجمه ترگمان] آن فنجان شکسته را می توان با سیمان تثبیت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن فنجان شکسته را می توان با سیمان تثبیت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: anything that binds.
• مترادف: bond, gum
• مشابه: adhesive, solder
• مترادف: bond, gum
• مشابه: adhesive, solder
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cements, cementing, cemented
حالات: cements, cementing, cemented
• (1) تعریف: to bond or glue with, or as if with, cement.
• مترادف: bond, epoxy, glue, gum, mortar, paste
• مشابه: bind, plaster, seal, stick
• مترادف: bond, epoxy, glue, gum, mortar, paste
• مشابه: bind, plaster, seal, stick
- I cemented the broken bowl back together.
[ترجمه گوگل] کاسه شکسته را دوباره به هم چسباندم
[ترجمه ترگمان] کاسه شکسته را به هم می چسبانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کاسه شکسته را به هم می چسبانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Sharing that difficult experience cemented their friendship.
[ترجمه گوگل] به اشتراک گذاشتن آن تجربه دشوار دوستی آنها را تقویت کرد
[ترجمه ترگمان] به اشتراک گذاشتن این تجربه سخت، دوستی آن ها را تحکیم بخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] به اشتراک گذاشتن این تجربه سخت، دوستی آن ها را تحکیم بخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to fill or cover with cement.
• مترادف: mortar, plaster, point
• مشابه: concrete, macadamize, pave, seal, stucco
• مترادف: mortar, plaster, point
• مشابه: concrete, macadamize, pave, seal, stucco
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become cemented or bonded.
• مترادف: adhere, bond, cohere, set, stick
• مشابه: cling, fix, gum, harden, solidify, take
• مترادف: adhere, bond, cohere, set, stick
• مشابه: cling, fix, gum, harden, solidify, take