celebrity

/səˈlebrəti//sɪˈlebrɪti/

معنی: شهرت، شخص نامدار، عضو صنوف ممتازه اجتماع، سر بلندی، ستاره یا شخصیت برجسته جماعت
معانی دیگر: ناموری، نیکنامی، آوازه، آدم مشهور، آدم نامدار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: celebrities
(1) تعریف: one who is famous.
مترادف: luminary, name, personality
متضاد: nonentity
مشابه: lion, notable, personage, somebody, star, superstar, toast

- Due to the success of his book, the doctor has become a celebrity.
[ترجمه شیدا] با توجه به موفقیت کتاب او، دکتر تبدیل به یک فرد مشهور شده است.
|
[ترجمه گوگل] به دلیل موفقیت کتابش، دکتر به یک شهرت تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان] به خاطر موفقیت این کتاب، دکتر به یک فرد مشهور تبدیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She wanted to be an actress but never wanted the life of a celebrity.
[ترجمه سیروس مرادی فارسانی] او می خواست یک بازیگر باشد اما هرگز زندگی یک ستاره ( شخصیت مشهور ) را نمی خواست.
|
[ترجمه گوگل] او می خواست بازیگر شود اما هرگز زندگی یک سلبریتی را نمی خواست
[ترجمه ترگمان] او می خواست بازیگر شود، اما هرگز زندگی یک فرد مشهور را نمی خواست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: fame.
مترادف: fame, prominence, renown, stardom
متضاد: obscurity
مشابه: acclaim, eminence, limelight, note, notoriety, popularity, prestige, reputation, repute

- At first he enjoyed his celebrity, but now he finds it a burden.
[ترجمه گوگل] او ابتدا از شهرت خود لذت می برد، اما اکنون آن را یک بار می بیند
[ترجمه ترگمان] ابتدا از شهرت خود لذت می برد، اما اینک بار سنگینی را بر دوش می افکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. she became a celebrity overnight!
یکشبه نامدار شد!

2. by the age of fifty his celebrity was worldwide
در سن پنجاه سالگی شهرت او جهانگیر شده بود.

3. I believe that fame and celebrity, influence and power, success and failure, reality and illusion are all somehow neatly woven into a seamless fabric we laughingly call reality.
[ترجمه گوگل]من بر این باورم که شهرت و شهرت، نفوذ و قدرت، موفقیت و شکست، واقعیت و توهم همه به نحوی منظم در پارچه‌ای بدون درز بافته شده‌اند که ما با خنده آن را واقعیت می‌نامیم
[ترجمه ترگمان]من معتقدم که شهرت و شهرت، نفوذ و قدرت، موفقیت و شکست، واقعیت و توهم همگی به گونه ای به طور منظم با یک پارچه بدون درز بافته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A so-called celebrity is looking for you.
[ترجمه گوگل]یک به اصطلاح سلبریتی به دنبال شماست
[ترجمه ترگمان] یه معروف به اسم معروف دنبالت می گشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. At 6 Brian found the celebrity and status that had eluded him for so long.
[ترجمه گوگل]برایان در 6 سالگی شهرت و جایگاهی را یافت که برای مدت طولانی از او دور مانده بود
[ترجمه ترگمان]در ساعت شش، برایان شهرت و مقامی را که مدت زیادی از او گریخته بود پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He became something of a celebrity in his home town.
[ترجمه سیما] او تبدیل به شخص مشهوری در زادگاهش شد
|
[ترجمه گوگل]او در زادگاهش به یک شهرت تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]اون تبدیل به یه آدم مشهوری تو شهر خونه - ش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The celebrity guests turned up dressed in sumptuous evening gowns.
[ترجمه گوگل]مهمانان مشهور با لباس های شب مجلل حاضر شدند
[ترجمه ترگمان]مهمانان مشهور لباس شب مجللی بر تن داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He achieved celebrity status through his role in a popular sitcom.
[ترجمه گوگل]او با بازی در یک کمدی کمدی محبوب به جایگاه مشهوری دست یافت
[ترجمه ترگمان]او از طریق نقش خود در یک طنز تلویزیونی معروف به شهرت رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She found herself something of a celebrity.
[ترجمه گوگل]او خودش را چیزی شبیه یک سلبریتی یافت
[ترجمه ترگمان]او خود را از یک شهرت یافته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was voted the worst dressed celebrity.
[ترجمه گوگل]او به عنوان بدترین لباس مشهور انتخاب شد
[ترجمه ترگمان] اون به بدترین dressed رای داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Although now a celebrity in her own right, actress Lynn Redgrave knows the difficulties of living in the shadow of her famous older sister.
[ترجمه گوگل]لین ردگریو، بازیگر، اگرچه اکنون یک سلبریتی است، اما از سختی‌های زندگی در سایه خواهر بزرگتر مشهورش می‌داند
[ترجمه ترگمان]\"لین Redgrave\" (لین Redgrave)، که در حال حاضر یک فرد مشهور است، با مشکلات زندگی در سایه خواهر بزرگ ترش آشنا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He became a national celebrity.
[ترجمه گوگل]او به یک شهرت ملی تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]او به شهرت ملی رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Celebrity teams pit their wits against each other in this lively quiz show.
[ترجمه گوگل]تیم های مشهور در این مسابقه مسابقه پر جنب و جوش عقل خود را در برابر یکدیگر قرار می دهند
[ترجمه ترگمان]تیم های زیادی با هم در این نمایش مضحک خود را در برابر یکدیگر قرار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There'll be a celebrity guest to add lustre to the occasion.
[ترجمه گوگل]یک مهمان مشهور وجود خواهد داشت تا درخشندگی به این مناسبت بیافزاید
[ترجمه ترگمان]یک مهمان مشهور برای اضافه کردن lustre به این موقعیت خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شهرت (اسم)
stand, attribute, report, reputation, fame, popularity, odor, glory, celebrity, renown, grapevine, esteem, notability

شخص نامدار (اسم)
celebrity

عضو صنوف ممتازه اجتماع (اسم)
celebrity

سر بلندی (اسم)
fame, gratification, glory, distinction, celebrity

ستاره یا شخصیت برجسته جماعت (اسم)
celebrity

انگلیسی به انگلیسی

• famous person; fame
a celebrity is someone who is famous.
celebrity is the fact or state of being famous.

پیشنهاد کاربران

۱. آدم مشهور. چهره سرشناس ۲. شهرت. آوازه
مثال:
he became a sporting celebrity
او به یک چهره سرشناس ورزشی تبدیل شد.
سرشناس
مشهور، سلبریتی
مثال: The event was attended by many celebrities.
بسیاری از سلبریتی ها در رویداد حضور داشتند.
personality, big name, big shot ( informal ) , dignitary, luminary, star, superstar, V. I. P.
- fame, distinction, notability, prestige, prominence, renown, reputation, repute, stardom. شخص بزرگ. عالی مقام. ابرستاره. شخص مشهور. چهره نامدار و مشهور. فرد معروف. فرد بزرگ نام.
مشهور، ستاره
She's a well - known celebrity in the film industry.
او یک ستاره معروف در صنعت فیلم است.
personality, big name, big shot ( informal ) , dignitary, luminary, star, superstar, V. I. P.
- fame, distinction, notability, prestige, prominence, renown, reputation, repute, stardom
شخص بزرگ. عالی مقام. ابرستاره. شخص مشهور. چهره نامدار و مشهور. فرد معروف. فرد بزرگ نام.
چهره، چهرۀ مشهور، چهرۀ نامدار
آدم مشهور. شخص معروف. فرد نامدار
personality, big name, big shot ( informal ) , dignitary, luminary, star, superstar, V. I. P.
- fame, distinction, notability, prestige, prominence, renown, reputation, repute, stardom
چهرۀ نامدار
celebrity ( n ) ( səˈlɛbrət̮i ) = ( informal celeb ) a famous person, e. g. TV celebrities. =the state of being famous, e. g. Does he find his new celebrity intruding on his private life.
celebrity
اسم و رسم دار
مثال: فلانی خیلی از اسم و رسم دار های سینما را میشناسد.
someone who is famous, especially in the entertainment business
سِلِبریتی ( به انگلیسی: Celebrity ) یا چهره به شخصی اطلاق می شود که معمولاً در زمینه های هنر، جنگ، علم، ورزش، رسانه، مدل، سیاست، ادبیات، مذهبی و نظایر آن در یک جامعه یا فرهنگ عامه دارای نوعی سرشناسی و معروفیت خاص باشد. چنین شخصی به راحتی از طریق مردم به ویژه قشر جوان قابل شناسایی است و به رسمیت شناخته می شود. چهره ها اغلب از طریق رسانه های جمعی به ویژه تلویزیون، سینما، نشریات و شبکه های اجتماعی به سرشناسی شان افزوده می شود و علت آن، پرداختن زیاد به موضوعات چهره ها در رسانه ها در جهت تغذیه مطالب نشریات و پایگاه های خبری است. این اتفاق منجر به درآمدزایی آن ها نیز می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

"he became a sporting celebrity"
Hollywood celebrities turned up at Laguna Beach

celebrity ( عمومی )
واژه مصوب: چهره
تعریف: افراد سرشناس و محبوب در حوزه های فرهنگی و هنری و ورزشی و سیاسی و جز آن
سلبریتی به شخص معروف و سر شناخته میگن مثل بازیگر ها خواننده ها و ، ، ، ، ،
celebrity ( noun ) = dignitary ( noun )
به معناهای: عالی رتبه، مهم و برجسته، والامقام، سرشناس
شخصیت سرشناس، معروفیت، شهرت، چهره ی سرشناس، صاحب نام، آوازه، نامور، نامدار، ناموری، نامداری، مشهور، سرشناس، شهرت، آدم مشهور، ( در حالت جمع: مشاهیر، معاریف، بزرگان ) ، متخصص، حرفه ای، بدنام، بدنامی، گردن
...
[مشاهده متن کامل]
کلفت، قهرمان فیلم، آدم بدِ فیلم، ( آلمانی: Beruhmtheit ) ، رسوا، انگشت نما، زبانزدِ همه، خلافکار معروف، ستاره ( در فیلم و مجالس )

شخصیت سرشناس، معروفیت، شهرت، چهره ی سرشناس، صاحب نام، آوازه، نامور، نامدار، ناموری، نامداری، مشهور، سرشناس، شهرت، آدم مشهور، ( در حالت جمع: مشاهیر، معاریف، بزرگان ) ، متخصص، حرفه ای، بدنام، بدنامی، گردن
...
[مشاهده متن کامل]
کلفت، قهرمان فیلم، آدم بدِ فیلم، ( آلمانی: Ber�hmtheit ) ، رسوا، انگشت نما، زبانزدِ همه، خلافکار معروف

هو
سرشناس، مشهور.
به معنای شخصی که در هر عنوان و جایگاهی شناخته شده باشه. این لقب میتونه به سیاستمدار، هنرپیشه، دیکتاتور، فوتبالیست، مدلینگ، قاچاقچی مطرح و بین المللی و. . . داده بشه. پس این کلمه ی فراگیر از نظر شخصیتی
...
[مشاهده متن کامل]
چندان لقب مناسبی نمیتونه باشه و فقط نشانگر شخص از نظر جایگاه شهرت میتونه باشه. ولی متاسفانه در ایران این لقب را فقط هنرمندان ما به خودشون میدن. در صورتیکه این لقب را حتی میشه به بابک زنجانی هم داد چون اونم در کار اختلاس مشهور و یک سلبریتی هستش

شاخ یک جایی یا یک برنامه ای مثل اینستاگرام
سلیبریتی یعنی مهران مدیری امین حیاییو. . .
از مصدر celebrate به معنی جشن گرفتن یا یزشن در زبان ایرانی کهن است و به کسی اطلاق می شود که مورد یزشن یا ستایش قرار می گیرد و در لغت همان �ایزد� است.
مشهور
سرشناس، ستاره، ناموَر، نامی، پرآوازه
A famous living person - super star
سرشناس ، پرآوازه ، نام آشنا
چهره رسانه ای ، چهره نمایشی ، چهره سینمایی ، چهره سرشناس
آدم سرشناس و معروف
معروف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس