اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act of celebrating.
• مترادف: commemoration, festivity, merrymaking, rejoicing
• مشابه: festival, jubilation, jubilee, observance, occasion, revels
• مترادف: commemoration, festivity, merrymaking, rejoicing
• مشابه: festival, jubilation, jubilee, observance, occasion, revels
- In the middle of the raucous celebration, somebody lit off firecrackers.
[ترجمه گوگل] در وسط جشن پر شور، شخصی ترقه ها را روشن کرد
[ترجمه ترگمان] در وسط جشن raucous، کسی firecrackers را روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در وسط جشن raucous، کسی firecrackers را روشن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The celebration of the winter solstice goes back hundreds of years.
[ترجمه گوگل] جشن انقلاب زمستانی به صدها سال پیش برمی گردد
[ترجمه ترگمان] جشن انقلاب زمستانی به صدها سال پیش باز می گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جشن انقلاب زمستانی به صدها سال پیش باز می گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: anything that is planned or done in order to celebrate something.
• مترادف: ceremony, commemoration, feast, festival, festivity, holiday, merrymaking, occasion, party, revel, rite, ritual, worship
• مشابه: anniversary, bash, birthday, event, fete, gala, jamboree, jubilee, revelry, shindig
• مترادف: ceremony, commemoration, feast, festival, festivity, holiday, merrymaking, occasion, party, revel, rite, ritual, worship
• مشابه: anniversary, bash, birthday, event, fete, gala, jamboree, jubilee, revelry, shindig
- Their anniversary celebration will be held at their favorite restaurant.
[ترجمه گوگل] جشن سالگرد آنها در رستوران مورد علاقه آنها برگزار می شود
[ترجمه ترگمان] جشن سالگرد آن ها در رستوران مورد علاقه آن ها برگزار خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] جشن سالگرد آن ها در رستوران مورد علاقه آن ها برگزار خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید