celebrated

/ˈseləˌbretəd//ˈselɪbreɪtɪd/

معنی: ستوده، مشهور
معانی دیگر: نامدار، سر زبان ها، نامور، نام آور، نامی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: famous, usu. for some achievement or talent.
مترادف: eminent, illustrious, noted, prominent
متضاد: undistinguished, unsung
مشابه: acclaimed, distinguished, famed, famous, great, honorable, name, notable, noteworthy, preeminent, renowned, well-known

- a celebrated author
[ترجمه black.b] نویسنده ای مشهور
|
[ترجمه گوگل] یک نویسنده مشهور
[ترجمه ترگمان] یک نویسنده مشهور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a celebrated hostess
[ترجمه گوگل] یک مهماندار مشهور
[ترجمه ترگمان] یک میزبان مشهور،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a celebrated poet
یک شاعر نامدار

2. they celebrated the golden anniversary of their marriage
آنان پنجاهمین سالگرد ازدواج خود را جشن گرفتند.

3. we celebrated mehri's graduation
فارغ التحصیلی مهری را جشن گرفتیم.

4. the priest celebrated mass
کشیش مراسم عشای ربانی را اجرا کرد.

5. He and Helen celebrated their silver wedding last year.
[ترجمه گوگل]او و هلن سال گذشته عروسی نقره ای خود را جشن گرفتند
[ترجمه ترگمان]او و هلن سال گذشته عروسی silver را جشن گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Jack and Kim celebrated their twentieth wedding anniversary in January.
[ترجمه گوگل]جک و کیم بیستمین سالگرد ازدواج خود را در ژانویه جشن گرفتند
[ترجمه ترگمان]جک و کیم در ماه ژانویه بیستمین سالگرد ازدواج خود را جشن گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We celebrated the New Year with a dance party.
[ترجمه گوگل]سال نو را با یک جشن رقص جشن گرفتیم
[ترجمه ترگمان]ما سال نو را با یک جشن رقص جشن گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The city is celebrated for its beautiful scenery.
[ترجمه امیری] این شهر بخاطر مناظری زیبای آن معروف است.
|
[ترجمه شهره] این شهر بخاطر مناظر زیبایش شهره است
|
[ترجمه گوگل]این شهر به خاطر مناظر زیبایش مشهور است
[ترجمه ترگمان]این شهر به خاطر مناظر زیبای آن جشن گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mr Lowe has just celebrated six months of wedded bliss to his sweetheart Ellen.
[ترجمه گوگل]آقای لو به تازگی شش ماه سعادت ازدواج خود را با معشوقش الن جشن گرفته است
[ترجمه ترگمان]آقای لاو فقط شش ماه از سعادت ازدواج با معشوقه خود الن را جشن گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They celebrated their win, in time - honoured fashion, by spraying champagne everywhere.
[ترجمه گوگل]آنها با پاشیدن شامپاین در همه جا، پیروزی خود را جشن گرفتند
[ترجمه ترگمان]آن ها برنده خود را با استفاده از spraying شامپاین در همه جا جشن گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They celebrated by feasting all day.
[ترجمه گوگل]آنها با ضیافت تمام روز جشن گرفتند
[ترجمه ترگمان]همه روز را جشن گرفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He celebrated his birthday with a banquet.
[ترجمه گوگل]او تولدش را با ضیافت جشن گرفت
[ترجمه ترگمان]جشن تولدش را با یک مهمانی جشن گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He has become celebrated as an artist.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک هنرمند مشهور شده است
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک هنرمند شناخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Communion was celebrated by the Reverend John Harris.
[ترجمه گوگل]مراسم عشای ربانی توسط کشیش جان هریس برگزار شد
[ترجمه ترگمان] مراسم غسل تعمید توسط کشیش \"جان هریس\" مشهور شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The post office centralizing the town celebrated its 20th anniversary yesterday.
[ترجمه گوگل]اداره پست مرکز شهر دیروز بیستمین سالگرد تاسیس خود را جشن گرفت
[ترجمه ترگمان]اداره پست که بخشی از شهر را بر عهده داشت، دیروز بیستمین سالگرد خود را جشن گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The priest celebrated High Mass in church.
[ترجمه گوگل]کشیش مراسم عشای ربانی را در کلیسا برگزار کرد
[ترجمه ترگمان]کشیش مراسم عشای ربانی را در کلیسا جشن گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. We celebrated our 25th wedding anniversary in Florence.
[ترجمه گوگل]ما بیست و پنجمین سالگرد ازدواجمان را در فلورانس جشن گرفتیم
[ترجمه ترگمان]ما بیست و پنجمین سالگرد ازدواج خود را در فلورانس برگزار کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ستوده (صفت)
admirable, praised, commendable, praiseworthy, laudable, celebrated, adorable, well-known, famous, famed, far-famed

مشهور (صفت)
celebrated, grand, well-known, popular, famous, reputable, famed, reputed, far-famed, well-thought-of

انگلیسی به انگلیسی

• famous, widely recognized, well-known
a celebrated person or thing is very famous.

پیشنهاد کاربران

celebrated ( adj ) ( sɛləˌbreɪt̮əd ) =famous for having good qualities, e. g. a celebrated painter. one of Rodin's most celebrated works.
celebrated
Celebrate چشن تولد آخرش که ed میگیره تبدیل به زمان گذشته میشه و همچنان معنی ( مشهور ) هم میده
تحسن شده
🟧 CELEBRATE 🟧 جشن گرفتن / ستایش، تحسین، تعریف و تمجید کردن - ستودن
1. to do something special or enjoyable for an important event, occasion, holiday, etc.
2. to praise ( someone or something ) : to say that ( someone or something ) is great or important
...
[مشاهده متن کامل]

3. to perform ( a religious ceremony )
🟧 CELEBRATED 🟧 مشهور - ستوده شده و تحسین شده - نام آشنا - نامدار
known and praised by many people : famous

برجسته ساختن. بزرگنمایی کردن
مشهور_ اشاره به افراد مشهور
دوستان در بعضی جاها به معنای جشن گرفتن هم هست
مشهور.
Renowned
جشن گرفتن
شاخص
مشهور، معروف، شناخته شده
گرامی داشته شدن
معروف
نام آور
شهیر
مشهور، مجلل، نامدار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس