اسم ( noun )
• (1) تعریف: the top interior surface of a room.
- We hung paper lanterns from the ceiling for the party.
[ترجمه you] ما فانوس های کاغذی را برای مهمانی از سقف آویزان کردیم|
[ترجمه گوگل] برای جشن از سقف فانوس های کاغذی آویزان کردیم[ترجمه ترگمان] ما فانوس های کاغذی را از سقف آویزان کردیم تا به مهمانی بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She put a poster on the ceiling so she could look up at it while lying in bed.
[ترجمه گوگل] او پوستری را روی سقف گذاشت تا بتواند در حالی که در رختخواب دراز کشیده به آن نگاه کند
[ترجمه ترگمان] او پوستر روی سقف گذاشت تا بتواند در حالی که روی تخت دراز کشیده بود به آن نگاه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او پوستر روی سقف گذاشت تا بتواند در حالی که روی تخت دراز کشیده بود به آن نگاه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: something that resembles or functions like such a surface.
- The airplane was hidden from view by a ceiling of clouds.
[ترجمه Mohammad Reza meysami] هواپیما در آسمان ابری از دیدرس خارج شده بود.|
[ترجمه گوگل] هواپیما توسط سقفی از ابرها از دید پنهان شده بود[ترجمه ترگمان] هواپیما از دید سقفی از ابرها پنهان شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the uppermost limit.
• مشابه: lid
• مشابه: lid
- He wants to see a ceiling imposed on government spending.
[ترجمه گوگل] او میخواهد سقفی برای مخارج دولت اعمال شود
[ترجمه ترگمان] او می خواهد سقف تحمیل شده بر هزینه های دولت را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او می خواهد سقف تحمیل شده بر هزینه های دولت را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید