caution

/ˈkɑːʃn̩//ˈkɔːʃn̩/

معنی: پیش بینی، وثیقه، هوشیاری، احتیاط، ملاحظه، احتیاط کاری، هوشیار کردن، اخطار کردن به
معانی دیگر: مصلحت اندیشی، دور اندیشی، عاقبت اندیشی، حزم، هشدار دادن، به احتیاط دعوت کردن، حواس جمعی، هشیاری، مبالات، (قدیمی ـ عامیانه) چشمگیر، مورد بحث و توجه، ضامن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: attentiveness and prudence; wariness.
مترادف: care, carefulness, circumspection, wariness
متضاد: daring, temerity
مشابه: alertness, discretion, heed, notice, prudence, vigilance

(2) تعریف: a warning.
مترادف: admonition, monition, warning
مشابه: alert, caveat, signal, tip-off, tocsin

(3) تعریف: (informal) someone who causes mild alarm.
مترادف: devil, rascal, scamp
مشابه: character, cutup, dickens, joker, monkey, prankster, rapscallion, terror, trickster

- That boy is a caution!
[ترجمه سپیده] آن پسر هوشیار ( ملاحظه کار ) است.
|
[ترجمه S oz] این پسر با احتیاط است!
|
[ترجمه گوگل] آن پسر یک احتیاط است!
[ترجمه ترگمان] این پسر یک احتیاط است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cautions, cautioning, cautioned
• : تعریف: to give a warning to or urge prudence upon.
مترادف: admonish, warn
مشابه: advise, alert, counsel, exhort, forewarn, lesson, signal

- We cautioned him not to run for president.
[ترجمه سپیده] ما به او هشدار دادیم که برای رییس جمهوری کاندید نشود.
|
[ترجمه گوگل] ما به او هشدار دادیم که نامزد ریاست جمهوری نشود
[ترجمه ترگمان] ما به او هشدار دادیم که نامزد ریاست جمهوری نشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: cautioner (n.)
• : تعریف: to warn or give advice to someone.
مترادف: advise, warn
مشابه: counsel, exhort, guard

- He cautioned against taking the matter too lightly.
[ترجمه مهناز] او در مورد ساده گرفتن موضوع هشدار داد
|
[ترجمه بهرام حیدری ثانی] در حقوق کامن لا به معنی دادن اخطار حق سکوت به مظنون یا متهم قبل از ایراداتهام یا شروع بازجویی
|
[ترجمه گوگل] او هشدار داد که موضوع را خیلی ساده نگیرید
[ترجمه ترگمان] او به مقابله با این مساله هشدار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. caution will be of the essence
احتیاط اساسی خواهد بود.

2. throw caution into the wind
احتیاط را کنار گذاشتن،به سیم آخر زدن

3. his irksome caution and slowness
احتیاط و آهسته کاری خسته کننده ی او

4. to apply caution
با احتیاط عمل کردن

5. to fling caution to the winds
احتیاط را کنار گذاشتن (دل به دریا زدن)

6. to practice caution
جانب احتیاط را رعایت کردن

7. we used utmost caution not to break any dishes
ما بسیار احتیاط کردیم که هیچ ظرفی را نشکنیم.

8. you must drive with extreme caution
باید با کمال احتیاط رانندگی کنی.

9. to err on the side of caution
جانب احتیاط را گرفتن

10. The utmost caution must be exercised when handling explosives.
[ترجمه گوگل]هنگام کار با مواد منفجره باید نهایت احتیاط را به کار برد
[ترجمه ترگمان]حداکثر احتیاط باید در هنگام حمل مواد منفجره اعمال شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Extreme caution should be exercised when buying part-worn tyres.
[ترجمه گوگل]هنگام خرید لاستیک های نیمه فرسوده باید بسیار احتیاط کرد
[ترجمه ترگمان]در هنگام خرید لاستیک های فرسوده باید احتیاط افراطی اعمال شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I must stress the need for caution.
[ترجمه گوگل]باید بر لزوم احتیاط تاکید کنم
[ترجمه ترگمان]باید تاکید کنم که باید احتیاط کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They let her off with a caution.
[ترجمه گوگل]با احتیاط او را رها کردند
[ترجمه ترگمان]با احتیاط او را مرخص کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We have continued to exercise caution in our budgeting for the current year.
[ترجمه گوگل]ما همچنان در بودجه سال جاری احتیاط کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما همچنان به تمرین احتیاط در بودجه خود برای سال جاری ادامه داده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The Chancellor is a man of caution.
[ترجمه گوگل]صدراعظم مرد محتاط است
[ترجمه ترگمان]صدراعظم با احتیاط عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I would caution against undue optimism.
[ترجمه گوگل]من نسبت به خوش بینی بی مورد هشدار می دهم
[ترجمه ترگمان]من نسبت به خوش بینی undue هشدار می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She has a strong natural tendency towards caution.
[ترجمه گوگل]او تمایل طبیعی شدیدی به احتیاط دارد
[ترجمه ترگمان]او گرایش طبیعی شدیدی نسبت به احتیاط دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. It is necessary to exercise caution when making recommendations.
[ترجمه گوگل]هنگام ارائه توصیه ها باید احتیاط کرد
[ترجمه ترگمان]لازم است که در هنگام ایجاد توصیه ها احتیاط کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پیش بینی (اسم)
anticipation, forecast, foresight, prognosis, prospect, prognoses, expectancy, expectance, caution, augury, prognostication, precaution, prevision, look-ahead, prefiguration

وثیقه (اسم)
surety, earnest, gage, gauge, assurance, security, guarantee, guaranty, pledge, caution, premium, pawn, hostage

هوشیاری (اسم)
consciousness, astuteness, caution

احتیاط (اسم)
reserve, nicety, vigilance, reservation, caution, guard, precaution, prudence, discretion, forethought, circumspection

ملاحظه (اسم)
remark, consideration, regard, reservation, caution, prudence, observation, chariness, tact

احتیاط کاری (اسم)
caution, wariness

هوشیار کردن (فعل)
caution

اخطار کردن به (فعل)
warn, caution

تخصصی

[فوتبال] اخطار
[نساجی] احتیاط - توجه - اخطار

انگلیسی به انگلیسی

• premonition, notice; warning; carefulness
warn, notify of danger
caution is great care taken in order to avoid danger.
if someone cautions you that something will happen, they warn you of it. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. ...a word of caution.
if you caution someone against a particular action, you advise them not to do it.
if you caution patience or restraint, you tell someone to be patient or to restrain themselves.
when the police caution someone, they warn them that anything that they say may be used as evidence in a trial.

پیشنهاد کاربران

احتیاط
هشدار
پرهیز
دقت
توجه
caution 2 ( n ) ( kɔʃn ) =care that you take in order to avoid danger or mistakes, e. g. Statistics should be treated with caution. =a warning or a piece of advice about a possible danger
caution
caution 1 ( v ) ( kɔʃn ) =to warn sb about the possible dangers or problems of sth, e. g. Sam cautioned him against making a hasty decision. cautious ( adj ) , cautiously ( adv ) , cautiousness ( n )
caution
گوشزد کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : caution
✅️ اسم ( noun ) : caution / cautiousness
✅️ صفت ( adjective ) : cautionary / cautious
✅️ قید ( adverb ) : cautiously
Caution =هشدار دادن
در حقوق کامن لا: اخطار به متهم مبنی بر داشتن حق سکوت
We should approach her with caution
ما باید با احتیاط به او نزدیک شویم
به معنی هشدار دادن ❗
He cautioned them to avoid the forest at night
او به آنها هشدار داد که شب به جنگل نروند!!
اخطار
در فوتبال، به معنی اخطار گرفتن از داور هم معنی میدهد.
احتیاط
1. I caution you however, to mention that the left cannot afford any more debacles that could have easily been prevented by fact checking.
من به شما هشدار می دهم ، خاطرنشان کنید که چپ توان پرداخت هرگونه سرنگونی دیگری را ندارد که با بررسی واقعیت می توان از آنها جلوگیری کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

2. The drug is excreted in the urine and caution is needed in patients with kidney disease.
این دارو از طریق ادرار دفع می شود و در بیماران مبتلا به بیماری کلیوی احتیاط لازم است.
3. Such books were subversive and only to be treated with great caution and interpretative skill.
چنین کتابهایی خرابکارانه بودند و فقط باید با احتیاط زیاد و مهارت تفسیری با آنها برخورد شود.
4. The caution money is refundable on withdrawal from the Institute if no claims are outstanding.
در صورت عدم ادعا ، پول وثیقه در هنگام برداشت از موسسه قابل استرداد است.
Caution ( verb=فعل ) = هشدار دادن، اخطاردادن، آگاه کردن
Caution ( noun=اسم ) = احتیاط، ملاحضه، حواس جمع، وثیقه
caution money= پول وثیقه

careful thought and lack of hurry in order to try to avoid risks or danger

محتاط
تفهیم اتهام
caution = be careful
Attention
متذکر شدن
هشدار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس