cause discomfort

پیشنهاد کاربران

🔹 معادل فارسی: ایجاد ناراحتی | باعث اذیت شدن | ایجاد درد یا حس ناخوشایند | برهم زدن آسایش جسمی یا روانی
🔹 مثال ها:
Tight shoes can cause discomfort after long walks. کفش های تنگ می تونن بعد از پیاده روی طولانی باعث ناراحتی بشن.
...
[مشاهده متن کامل]

The topic of death may cause discomfort in some people. موضوع مرگ ممکنه در برخی افراد ناراحتی ایجاد کنه.
His rude comment caused discomfort among the guests. حرف بی ادبانه ش باعث ناراحتی مهمان ها شد.
🔹 مترادف ها: create unease | trigger irritation | induce pain | make someone uncomfortable | disturb