caught up

پیشنهاد کاربران

به هم رسیدن همراه با شرح رویداد ها ( تقریبا هم معنی با reunited )
It's been too long since we last caught up
رسیدن به شخص یا گروه که با شما فاصله زمانی ومکانی دارند وشما طوری حرکت کنید که این عقب افتادگی در عین حال که که انها هم در حال حرکت هستند جبران کنید وبه انها برسید
مسحور و مجذوب چیزی شدن
درگیر . گرفتار
گیر افتاده، گرفتار
انجام دادن کاری به طور کامل
مثل i caught up my homework
من تمام تکالیف ام را به طور کامل انجام دادم
استاد امین بهراملو@aminbahramlu
To reach the same level or standard as sb who is better or more advance
اگر در اخر جمله قرار گیرد و با علامت” ! تعجب “ جمله پایان یابد اشاره به مشاهده کردن، مطالعه کردن دارد، کاری در گذشته انجامش داده اید
ترجمه:مطالعه کرده اید، مشاهده کرده ای
ر. ک. catch up
تلاش بیشتر برای جبران عقب ماندگی
رسیدن ( به یک سطحی )
در بحر چیزی فرو رفتن، مستغرق/شیفته/مسحور چیزی شدن
گرفتار شدن
غرق در چیزی ( مثل داستان ) شدن
نزدیک شدن
محو
get caught up محو شدن
مثال :
You know sometimes people get so caught up on the little picture that they can't see the big picture that's right in front of them
متمرکز
get caught up متمرکز شدن
مثال: I got so caught up answering questions that I forgot to go to class
گیر افتادن
درگیر شدن در فعالیتی که قصد نداشتی در آن درگیر شوی
to be involved in an activity that you did not intend to be involved in: He got caught up in the demonstrations and got arrested
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس