catch up

پیشنهاد کاربران

عقب ماندگی را جبران کردن
( رسیدن به کسی یا چیزی که از آن عقب بوده اید )
"I wanna catch up on my work. I've got a ton of stuff to do. " "من می خوام کارای عقب افتادمو جبران کنم خیلی کارای زیادی دارم"
...
[مشاهده متن کامل]

"I need to catch up on sleep. " ( باید کمبود خوابم رو جبران کنم. )
"Let's catch up on the bills. " ( بیا عقب افتادگی قبض ها رو جبران کنیم و پرداختشون کنیم. )
"He's trying to catch up on the lost time. " ( او داره سعی می کنه وقت از دست رفته رو جبران کنه. )
"We have to catch up with the deadlines. " ( ما باید به ضرب الاجل های عقب افتاده برسیم و جبرانشون کنیم. )
"Let me catch up. " ( بذار منم بفهمم چی شده. )
"Wait for me! I'm trying to catch up!" ( صبر کن! دارم سعی می کنم بهت برسم! )
"He ran to catch up with his friends. " ( او دوید تا به دوستاش برسه. )
"The slow car couldn't catch up to the race cars. " ( ماشین آهسته نتونست به ماشین های مسابقه برسه. )
"I need to catch up on my emails. " ( باید ایمیل های عقب افتاده ام را بررسی کنم/به آنها برسم. )
"He ran quickly to catch up with the others. " ( او سریع دوید تا به بقیه برسد. )
"After being on vacation, I need to spend some time catching up with colleagues to see what I missed. " ( بعد از اینکه در تعطیلات بودم، باید کمی وقت بگذارم و با همکارانم صحبت کنم تا ببینم چه چیزهایی را از دست داده ام. )
"I missed a few classes, so I need to catch up on the homework. " ( چند تا کلاس رو از دست دادم، برای همین باید تکالیف عقب افتاده رو جبران کنم. )
"I have so many emails to catch up on. " ( خیلی ایمیل دارم که باید بهشون برسم و جواب بدم. )

catch up on old time
در تلافی زمانی را که همدیگر را ندیدم جبران کنیم. دیدار تازه کنیم
catch up به معنای meet هم هست.
به عنوان مثال:
Let's catch up this afternoon
بیا عصر همدیگه رو ملاقات کنیم.
به کسی رسیدن
Go ahead, I'll catch up soon
خوش وبش کردن
‏Catch up
۱ ) رسیدن و فاصله یا عقب ماندگی را جبران کردن
۲ ) خبرگرفتن ( تلفنی یا حضوری ) از کسی در قالب گپ و گفت کردن و جویای احوال شدن پس از مدت طولانی ندیدنش
۳ ) یک دورهمی دوستانه برای کسب خبر و اطلاع از هم
...
[مشاهده متن کامل]

‏Catch up with
۱ ) خبرگرفتن ( تلفنی یا حضوری ) از کسی در قالب گپ و گفت کردن و جویای احوال شدن پس از مدت طولانی ندیدنش
۲ ) گیر انداختن و مچ گرفتن ( توسط پلیس، یا هر مقامی )
۳ ) درگیربودن ( در مشکلات )
۴ ) تاثیر منفی و مضر داشتن بر کسی
‏Catch up on
۱ ) در جریان چیزی قرار گرفتن و مطلع شدن
۲ ) رسیدگی به امورعقب افتاده و جبران عقب ماندگی ها

"Catch - up" as a noun refers to the act of coming level with others after falling behind, or a session where people get updated on each other's news.
It can symbolize the progress made to close a gap in knowledge, performance, or understanding.
...
[مشاهده متن کامل]

به عنوان یک اسم به معنای عمل هم سطح شدن با دیگران پس از عقب ماندن است، یا جلسه ای که در آن افراد از اخبار یکدیگر مطلع می شوند، جلسه جبرانی
به طور استعاری، این اصطلاح می تواند به معنای پیشرفتی باشد که برای جبران یا پر کردن فاصله در دانش، عملکرد یا درک انجام می شود.
مثال؛
We had a catch - up over coffee after not seeing each other for months.
بعد از چند ماه ندیدن یکدیگر، یک جلسه جبرانی در کافه داشتیم.
The students had a catch - up session to review the missed lessons.
دانش آموزان یک جلسه جبرانی برای مرور درس های از دست رفته داشتند.
The team scheduled a catch - up to discuss the project’s progress.
تیم یک جلسه جبرانی برای بحث درباره پیشرفت پروژه برنامه ریزی کرد.
مترادف: Update session, progress, back on track
متضاد: Falling behind, lagging

"Catch up" refers to the act of coming up to the same level or standard as others after falling behind
It can symbolize making progress to close a gap in knowledge, performance, or development.
رسیدن به همان سطح یا استاندارد دیگران پس از عقب ماندن، جبران کردن عقب ماندگی
...
[مشاهده متن کامل]

به طور استعاری، این اصطلاح می تواند به معنای پیشرفت کردن برای جبران فاصله در دانش، عملکرد، یا توسعه باشد.
مثال؛
After being sick for a week, she had a lot of work to catch up on.
The company is trying to catch up with its competitors in technology.
We had a long catch - up over coffee after not seeing each other for months.
مترادف: Make up for, get back on track, close the gap
متضاد: Fall behind, lag, lose ground

رسیدن به سطح کسی که رو مخ تو هست و باهاش رقابت کنی و تلاش کنی که به سطح اون شخص برسی
رقابت با کسی و تلاش کنی تا بهش برسی به کسی که رو مخته
عقب ماندن از کسی یا چیزی
اطلاع از احوال کسی که مدتها اون رو ندیدی
…. got caught up in my addictions
… ماندن در عادتهام، …. برگشتن به اعتیادهام
به کسی رسیدن بعد از مدت ها
گپ زدن ، گپ و گفت داشتن
Let's catch up
یعنی بیاین گپ بزنیم
1. از یه چیزی عقب بمانی بعد سعی کنی جبران کنی
❝ I missed a week of classes and am trying to catch up
2. یکی رو که چند وقته ندیدی ببینی و باهاش وقت بگذرانی
❝ I'm going to catch up with my old friend from college this weekend.
...
[مشاهده متن کامل]

3. صحبت کردن با یک نفر برای اینکه بفهمید چه کار کرده است
❝ Let's catch up at lunch, I want to hear about your trip

احوال پرسی کردن
جویای احوال شدن
رسیدن به ، ربودن، تحرک بیشتر برای جبران عقب ماندگی ،
Goldin found that women pay started low and never caught up to men
To talk with someone you know in order to exchange news or information.
برای تبادل اخبار یا اطلاعات با کسی که می شناسید صحبت کردن، تبادل اطلاعات و خبر کردن، گپ و گفتگو کردن، اختلاط کردن.
By the time coffee came, R. J. and Angelo had caught up a little bit.
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/catch-up
به کسی رسیدن
مثال: It took six years for the law to catch up with them یعنی: شش سال طول کشید تا پلیس آن ها را دستگیر کند.
( از فرهنگ معاصر پویا )
گپ و گفت
a meeting or conversation in which people discuss what has happened since the last time that they met: I'm seeing my boss for a catch - up next week. Whether it's an after - work dinner, a catchup with friends or family, or a romantic meal for two, this restaurant has what you need
در جریان قرار گرفتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس