گیر کردن در، گرفتار آمدن در، گرفتار . . . شدن
His foot caught in the stirrup.
پایش در رکاب گیر کرد.
His overalls caught in the engine.
لباسِ کارش در موتور گیر کرد.
We got caught in a rainstorm on the way.
در مسیر گرفتار باد و باران شدیم.
پایش در رکاب گیر کرد.
لباسِ کارش در موتور گیر کرد.
در مسیر گرفتار باد و باران شدیم.
گرفتار شدن