اسم ( noun )
مشتقات: catastrophic (adj.), catastrophically (adv.)
مشتقات: catastrophic (adj.), catastrophically (adv.)
•  (1) تعریف: a calamity with widespread effects; disaster.
• مترادف: calamity, cataclysm, disaster
• مشابه: debacle, downfall, ruin, tragedy
• مترادف: calamity, cataclysm, disaster
• مشابه: debacle, downfall, ruin, tragedy
- Floods and earthquakes represent catastrophes not only for humans but for all forms of life.
 [ترجمه King] سیل ها و زمین لرزه ها نه تنها برای انسان ها بلکه برای انواع شکل های دیگر حیات ، فاجعه به بار می آورند .| 
 [ترجمه عرف نص] سیل و زلزله، نه فقط برای انسان ها، بلکه برای همه جانداران فاجعه است| 
 [ترجمه گوگل] سیل و زلزله نشان دهنده فاجعه نه تنها برای انسانها بلکه برای همه اشکال زندگی است[ترجمه ترگمان] سیل و زمین لرزه ها نه تنها برای انسان ها بلکه برای همه اشکال زندگی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (2) تعریف: a disastrous conclusion or ending.
• مترادف: bitter end
• مشابه: aftermath, casualty, debacle, failure, flop, ruin, ruination, tragedy, wreck
• مترادف: bitter end
• مشابه: aftermath, casualty, debacle, failure, flop, ruin, ruination, tragedy, wreck
- A pleasant drive in the country ended in catastrophe when a drunk driver slammed into their car.
 [ترجمه King] وقتی یک راننده مست با ماشین آنها برخورد کرد ، رانندگی لذت بخش شان در خارج شهر به مصیبت ختم شد.| 
 [ترجمه گوگل] یک رانندگی خوشایند در این کشور با برخورد یک راننده مست با ماشین آنها به فاجعه پایان یافت[ترجمه ترگمان] وقتی یک راننده مست به اتومبیل آن ها برخورد کرد، رانندگی مطبوعی در کشور به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
•  (3) تعریف: the aftermath of the climax in a drama, esp. classical Greek tragedy; denouement.
• مترادف: denouement
• مشابه: aftermath, conclusion, consummation, resolution
• مترادف: denouement
• مشابه: aftermath, conclusion, consummation, resolution